کلیسا
پولس رسول در رساله به غلاطیان باب ۲ آیه ۲۰ مینویسد: «با مسیح مصلوب شدهام ولی زندگی میکنم، لیکن نه من بعد از این، بلکه مسیح
در من زندگی میکند.»
پولس رسول در این آیه نه از یک آموزه بلکه از تجربهای شگرف سخن میگوید که هر لحظه با آن زندگی میکند. وی حیاتی بجز حیات مسیح ندارد؛ زندگی او نه در حکم تداوم زندگی سولس طرسوسی بلکه به معنای تداوم زندگی عیسای ناصری است. در واقع سولس طرسوسی با مسیح بر صلیب جلجتا جان سپرده است تا عیسای ناصری قیام کرده در وجود او زندگی کند. پس پولس رسول خود را کسی میدانست که حیات و زندگی مسیح در او آشکار شده است و وجود او تجلیگاه حیات مسیح است.
او در جایی دیگر اشاره میکند که مرگ خداوند را نیز در وجود خویش ظاهر میسازد. برای او تلاش هر روزهاش در اعلام انجیل عیسی مسیح، به معنای آشکار نمودن مرگ مسیح بود، تلاشی که پیوسته با مخالفتهای شدید دشمنان و به خطر انداختن جانش همراه بود و انکار نفس هر روزه را به همراه داشت. وی به تمامیت وجود خویش چنین مینگرد: «دائماً به خاطر عیسی به موت سپرده میشویم تا حیات عیسی نیز در جسد فانی ما پدید آید» (دوم قرنتیان ۴:۱۰). تمام تلاش و هم و غم پولس این است که «او را و قوت قیامت وی را و شراکت در رنجهای وی را بشناسم و با موت او مشابه گردم» (فیلیپیان ۳:۱۰). پولس رسول هر روزه مرگ و قیام مسیح را تجربه میکرد و وجود او عرصهای برای تجلی موت و رستاخیز خداوندش مسیح بود.
آری مسیح پولس را بهدست آورده بود تا خویشتن را در او متجلی سازد. به همین دلیل مسیح جان خود را برای کلیسایش فدا کرده است و آن را از برای خویشتن خریده است تا آن را به مکانی برای تجلی خویشتن تبدیل نماید. در واقع کلیسا مکانی است که مسیح در آن مرگ و رستاخیز خود را متجلی میسازد؛ مکانی است که حیات خود را در آن آشکار میکند. کلیسا حیاتی جدا از حیات خداوندش مسیح ندارد. او سر کلیسای خود است و بدن وی تنها به حیاتی که از سر جاری میشود، زنده است.
اما مسیح در کلیسا اهداف دیگری را نیز متجلی میسازد.
کلیسا مکانی است که مسیح محبت خود را در آن ظاهر میکند. مسیح به شاگردان خود گفت: «به همین همه خواهند فهمید که شاگرد من هستید اگر محبت یکدیگر را داشته باشید» (یوحنا ۱۳:۳۵). کلیسا مکانی است که اعضای آن با محبت مسیح یکدیگر را محبت میکنند. همانگونه که مسیح دیگران را محبت نمود، ایشان نیز با زندگی و اعمال خود محبت مسیح را به جهان گمگشتهای میبرند که تنها با چنین محبتی میتواند نجات یابد.
کلیسا مکانی است که مسیح قوت خود را در آن ظاهر میکند. مسیح به کلیسا قدرت بخشیده است تا بر گناه، بیماری، ارواح شریر و همه نیروهای تاریکی غلبه کند. به کلیسا این قدرت داده شده است تا مرزهای ملکوت تاریکی را در نوردد و ملکوت خدا را گسترش دهد. کلیسا همۀ این اعمال را صرفاً توسط قدرت مسیح انجام میدهد. بدون عملکرد قوت مسیح انجام هیچیک از این امور ممکن نیست.
کلیسا مکانی است که مسیح قدوسیت خود را در آن ظاهر میکند. اگر کلیسا هر روزه صلیب خود را برداشته، او را پیروی کند، و خود را بهعنوان قربانی زنده به خدا تقدیم نماید، و تا پای جان از ارزشهای الهی دفاع کند، به مکانی تبدیل میشود که مسیح قدوسیت خود را در آن ظاهر میسازد.
کلیسا مکانی است که مسیح کلام خود را در آن ظاهر میکند. هرگاه کلیسا به هر قیمتی کلام مسیح را اطاعت کند و به آن امین و وفادار باقی بماند، و کلام او را برافراشته و در هر شرایطی آن را اعلام کند، و در مورد حمزه یا نقطهای از کلام او تخفیف ندهد، به مکانی تبدیل میشود که مسیح کلام خود را در آن ظاهر میکند.
کلیسا مکانی است که مسیح الوهیت و انسانیت خود را در آن ظاهر میکند. همانگونه که در زندگی عیسی مسیح شاهد همزیستی و وجود همزمان و گسستناپذیر طبیعت الهی و طبیعت انسانی هستیم، کلیسا نیز مکانی است که در آن بواسطۀ عملکرد قدرتمند مسیح، میتوانیم حضور و وجودِ همزمان عنصر الهی و انسانی و پیوند گسستناپذیر و تفکیکناشدنیشان را مشاهده کنیم، زیرا کلیسا از یک سو ظاهرکنندۀ صفات الهی مسیح است، و از سوی دیگر از انسانهایی تشکیل شده که دارای خصائل و ویژگیهای انسانی و خاکی هستند.
پس کلیسا هنگامی میتواند حقیقتاً کلیسای زندۀ مسیح باشد که تجلیگاه او باشد و در آن حیات مسیح، مرگ و رستاخیز او، محبت او، قوت او، قدوسیت او، کلام او، و الوهیت و انسانیت او ظاهر گردد. پولس رسول جان کلام را در رسالهاش به کلیسای کولسی بدین شکل بیان میکند: «که خدا اراده نمود تا بشناساند که چیست دولت جلال این سر در میان امتها که آن مسیح در شما و امید جلال است» (کولسیان ۱:۲۷). کلیسایی که تجلیگاه مسیح نباشد کلیسا نیست و به تشکیلاتی انسانی تبدیل میشود که هرگز قادر نخواهد بود رسالتی را که برای آن مقرر شده بجا آورد.
اما دنیا نمیتواند کلیسایی را تحمل کند که تجلیگاه مسیح است و او را ظاهر میکند. دنیا چنین کلیسایی را مصلوب میسازد. اما دنیا کلیسایی را که تجلیگاه مسیح نیست براحتی تحمل میکند و مشکلی برای آن بوجود نمیآورد. حقیقتاً ما در کجا ایستادهایم؟ آیا کلیسای ما تجلیگاه مسیح و حیات او است؟ اگر چنین نیست، برای تغییر شرایط کلیسایمان چه کاری انجام دادهایم؟ آیا وجودِ خود ما تجلیگاه حیات مسیح است؟ آیا میتوانیم مانند پولس ادعا کنیم که نه ما بلکه این مسیح است که در ما زندگی میکند؟ خداوند زندۀ ما هر چه لازم بود انجام داده است تا کلیسایی مجید و قدوس پدید آورد که تجلیگاه وی باشد. از آنجایی که وی سر بدن یعنی کلیسا است، حیات الهی او پیوسته بسوی بدن وی جاری است. اما آیا ما پذیرای این حیات هستیم؟ یا اینکه عضوی مرده از این بدن هستیم که حیات الهی را از دست دادهایم و مانع از جاری شدن این حیات به دیگر اعضای بدنیم؟
خداوند کلیسای خود را متبارک گرداند.
امین حکمت آرا