Tuesday, March 26, 2013

آیا اسلام لیبرال ممکن است؟







شاید امروز سخن گفتن از اسلام در جامعه‌ی لیبرال و اسلام لیبرال در بافت و سیاق جامعه‌ی ایران زود باشد (چون چنین جامعه‌ای و چنان پدیده‌ای تحقق نیافته است) اما اسلامگرایان حاکم بر ایران و طرفداران اسلام سیاسی (بخش عمده‌ای از روشنفکران و نو اندیشان دینی) چند صباحی است از یک سو به لیبرالیسم می تازند و از سوی دیگر کشورهای لیبرال دمکرات را با امپریالیسم مساوی می گیرند تا از لیبرال دمکراسی سلب مشروعیت کنند.

طرفه آنجاست که کسانی که چنین تصویری از لیبرالیسم عرضه می کنند یک مفهوم متولد ناشده به عنوان "اسلام لیبرال" نیز بر می سازند. تمسک آنها به اسلام رحمانی بالاخص برای طرفداران اسلام سیاسی (اسلامی که می خواهد مسلمانی را نردبام کسب قدرت قرار دهد) در این میان تنها کارکردی که دارد "روابط عمومی" برای طرد رقبای نظری و سیاسی لیبرال و غیر دیندار در بازار سیاسی و عقیدتی دین و قدرت است. این موضوع را ذیلا تبیین می کنم.
چهار معنای اسلام و لیبرال دمکراسی
با رهیافت جامعه شناسانه، اسلام نه فقط مجموعه‌ای از باورها و عقاید (الهیات یا کلام) و احکام و دستورالعمل‌ها (شریعت) بلکه یک تاریخ محقق شده در عالم خارج (اسلام چنانکه در هیئت باورها و رفتارهای مسلمانان ظاهر شده و می شود) و یک مجموعه نهاد دینی (روحانیت، وقف، مساجد و امامزاده‌ها، حوزه های تعلیم و تبلیغ) است. تا آنجا که اسلام به معنای مجموعه‌ای از باورها و عقاید در قاب و چارچوب حقوق و آزادی‌های فردی گرفته شود یا به عنوان مجموعه‌ای از دستورالعمل‌ها در حیطه‌ی زندگی شخصی (حجاب اختیاری، عبادات، مناسک) تلقی شود هیچ تعارضی با دمکراسی لیبرال ندارد و مسلمان لیبرال هم می توانیم داشته باشیم (این البته لزوما به معنای رحمانی بودن اسلام نیست؛ بدین معناست که گروهی می خواهند تجربه‌ی دیگری داشته باشند.)
اما هنگامی که پای نهادهای دینی که همانند همه‌ی نهادهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی به دنبال قدرت و کسب و کار هستند به میان آمد در آن طبقه‌ی ممتازه‌ی روحانیت پیدا می شود، معابد و پرستشگاه‌هایش به محل بسیج عناصر حزب‌اللهی برای سرکوب آزادی دیگران (امر به معروف م نهی از منکر) و کسب قدرت از سوی دیوانسالاری دینی تبدیل می شود، مقامات روحانی و سیاسی به داد و ستد با یکدیگر برای کسب منابع ثروت و اقتدار خواهند پرداخت و دین ابزار ارتقای اجتماعی، کسب امتیاز و فخر فروشی به دیگران قرار می گیرد.
جامعه‌ی لیبرال یکه تازی و تبدیل بخش معاملات و اجتماعیات اسلام فقهی به قاعده‌ی بازی مستقر، تعرض نهادهای دینی به فراتر از حیطه‌ی عبادات و مناسک، داور قرار گفتن دینداران در تضادها و اختلافات و تفاوت نگرش‌ها در حوزه‌های قانونگزاری و سیاستگزاری، امتیازات ویژه‌ی ارباب دین، و مدعیات اخلاقی دینداران (به ما هو دیندار) را بر نمی تابد در عین آن که زمینه را برای هر چه شفاف تر شدن اسلام تاریخی و اسلام به عنوان نهاد دین و نوعی متاع برای فروش فراهم می کند، متاعی که جایی در سخنان اسلامگرایان و متالهان و اهل شریعت و نیز نو اندیشان دینی و روشنفکران مذهبی که در پی احیای دین هستند ندارد. اگر چنین بود انگیزه‌ای برای نفی آزادی غیر دینداران تا حد تمسخر نهاد دین و ارباب دین تحت عنوان مبهم "توهین به مقدسات" یا "دشمنی با اسلام" نمی داشتند.
مسلمان لیبرال
مسلمان لیبرال ممکن است اما:
۱) بدون عضویت وی در نهادی که دین را می خواهد ابزار کسب و کار قرار دهد (در جوامعی با اکثریت مسلمان با نهادهای دینی‌ای که علی رغم کلیساهای لیبرال درشان بر روی همه باز نیست، بازار دین را تنها برای خود می خواهند و گستره‌ی عمومی را صرفا متعلق به خویش می دانند).
۲) با به رسمیت شناختن و نفی تاریخ سلطه طلبی و نقض حقوق زنان، غیر مسلمانان، دگر باشان و غیر دینداران توسط مسلمانان از سوی وی،
۳) با رد بخش معاملات دین (در برابرعباداتی که صرفا جنبه‌ی شخصی دارند) یا آنچه حاکمان جمهوری اسلامی از آن به فقه سیاسی تعبیر می کنند،
۴) با نفی مرجعیت اخلاقی، ارزشی و هنجاری دینداران و ارباب دین در حوزه‌ی عمومی،
۵) و با کوتاه آمدن از باورها و عقایدی خاص به عنوان دروازه‌ی بهشت (و عقاید دیگران به منزله‌ی دروازه‌ی دوزخ).
جریان مستقر و معمول در میان مسلمانان، این گونه مسلمانی لیبرال را رد و نفی می کند و مصادیق آن هم بسیار نادرند اما وجود آن "منطقا" قابل تصور است. همچنین مسلمانانی هستند که به یک یا چند مورد از موارد پنجگانه‌ فوق باور دارند اما مسلمانانی که در میان ایرانیان به هر پنج شاخص باور داشته باشند و عمل کنند بسیار نادرند. اما جامعه شناس با تصوراتش کار نمی کند بلکه به آنچه در جهان واقع می گذرد نگاه می کند. اگر جامعه شناس در مشاهداتش دریافت که کسانی که خود را مسلمان لیبرال یا آزادیخواه معرفی می کنند آزادی را برای خود و دوستانشان می خواهند، با حقوق مساوی برای همجنسگرایان مخالفند، و منکر بازاری به نام بازار دین هستند، چه نتیجه‌ای می گیرد؟ آیا در عمل نباید سخن نمایندگان رسمی دین را باور کرد که دیندار قائل به حقوق مساوی برای همگان (زن و مرد، همجنسگرا و ناهمجنسگرا، سنی و شیعه، دیندار و غیر دیندار) را اصولا مسلمان نمی دانند؟ مشکل جامعه شناس چیست که علی رغم گشتن نمی تواند مسلمان شیعه‌ی ایرانی و لیبرال پیدا کند؟
وقتی کسانی که خود را مسلمان لیبرال و آزادیخواه و طرفدار اسلام رحمانی تلقی می کنند علاوه بر ارائه‌ی تصویر نادرست از لیبرال دمکراسی (مساوی قرار دادن تاریخ تبعیض و خشونت و سلطه جوی یبا آزادیخواهی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی)، مخالفان لیبرال خود را با برچسب‌هایی که اسلامگرایان حاکم در ایران در ساختن آنها خبرگی دارند (بی اطلاعی از اسلام و اخلاق، همسویی با امپریالیسم، بیگانه دوستی، طرفداری از جنگ، همکاری با دول متخاصم) می نوازند، چگونه می توان این دو تعبیر یعنی مسلمان و لیبرال را در کنار هم تصور کرد ؟

روایت رحمانی
نه از مجموعه‌ی عقاید و احکام و نه از اسلام تاریخی و اسلام به عنوان نهاد می توان "اسلام رحمانی" ساخت. قائلان به "اسلام رحمانی" نمی گویند که کدام اسلام را منظور می کنند وقتی از رحمانیت آن سخن می گویند. آیا می توان از شریعت واقعا موجود اسلام را علی رغم تفاسیر متکثر از آن کاملا رحمانی دانست؟ آیا اصولا مجموعه‌ای از باورها یا عقاید در باب امور غیر قابل مشاهده و غیر-عقلانی یا فرا-عقلانی (باور به توحید یا رستاخیز) می تواند قید رحمانی به خود بگیرد؟ توحید و رستاخیز (بالاخص با توصیفاتی که از دوزخ و سزاواران به آن شده) چه ربطی به رحمانیت دارند؟
کارنامه‌ی نهادهای دینی را که در برابر چشمان ماست چگونه می توان صرفا رحمانی دانست؟ آیا تاریخ اسلام را می توان صرفا با رحمانیت برای مخاطبان توضیح داد؟ تنها شق محتملی که می ماند آن است که اسلام رحمانی ساخته‌ی کسانی باشد که می خواهند اسلام (نهادی که می خواهند در برابر نهاد روحانیت با اقتدار دینی نواندیشان یا روشنفکران دینی بسازند) را مستمسک عروج از نردبان اقتدار اجتماعی و قدرت سیاسی قرار دهند. فراموش نکنیم که در بازار دین هر کالایی برای خرید و فروش است و کسی برای رضای خدا یک کاسبی را نمی چرخاند.

مرجعیت اخلاقی
لیبرال‌ها بر این باورند که حساب دین و اخلاق از هم جداست و دینداری هیچ نسبت منطقی با اخلاقی بودن ندارد. آنها از این که دینداران (سنتی یا مدرن، لیبرال غیر لیبرال، دمکرات و غیر دمکرات) در مقام نصیحت می نشینند خشنود نیستند چون برای آنها چنین مقامی را قائل نیستند. آنها این نکته را فقط در چارچوب‌های آکادمیک مطرح نمی کنند بلکه از ارباب و نهادهای دینی که خود را مرجع اخلاقی جامعه به حساب می آورند سلب صلاحیت می کنند. لیبرال‌ها اصولا فقط اصول اخلاقی را مرجع اخلاق می دانند و نه نهاد یا گروهی از افراد را.
اما روشنفکران دینی و نو اندیشان دینی برای آن که خود به عنوان بدیل روحانیت، اقتدار مذهبی جامعه را کسب کنند در مقام معلمان اخلاق نیز نشسته‌اند و به مسلمانان سنتی و غیر دینداران درس اخلاق می دهند. ادعای آنها به اعتدال و میانه روی در همه‌ی امور (به درستی یا نادرستی، با رعایت معیارهای ارسطویی یا بدون آن معیارها، که استفاده‌ی نادرست آنها از این مفهوم گناه منتقدانشان نیست) دقیقا در همین چارچوب قابل فهم است.
غیر از تمسک دائمی به تصوری که از وسط طلایی دارند (وسط به عنوان نفی دو طرف یک دعوا: نه دوست و نه دشمن، نه مسلمان خوار و نه کافر خوار) آنها در هیچ کدام از تعالیمشان اولا حساب اخلاق و دین را کاملا و به صراحت از یکدیگر سوا نمی کنند (نمی توانند منکر اسوه‌ی اخلاقی بودن مقدسان دینی خود شوند و اگر بشوند از خیل دینداران بیرونند و اگر اسوه بودن آنها را ذکر نکنند با مخاطبان دیندار خود مشکل پیدا می کنند) و حداکثر به جای مساوی قرار دادن دین و اخلاق یا معرفی اخلاق به عنوان شعبه‌ای از دین، دین را یکی از منابع اخلاق معرفی می کنند؛ ثانیا مرجعیت اخلاقی رهبران دینی و ارباب دین را منکر نشده‌اند چون با این کار مرجعیت اخلاقی خود را نیز که با ردای دین و دین شناسی به میدان آمده‌اند منکر می شوند؛ و ثالثا از نصیحت به دیگران خودداری نمی کنند.

اسلام خیلی از چیزهاست
اسلام همان طور که اسلام مراجع تقلید صادر کننده‌ی فتوای قتل و اعدام و سنگسار و قطع دست و پا و انگشتان و اسلام ارعاب و ارهاب است، اسلام مادران بسیاری از ما نیز هست که می خواستند به بهشت روند یا از دوزخ پرهیز کنند. اسلام، هر دوی اینهاست. آنها که می خواهند با نادیده گرفتن اسلام تاریخی و نهاد دین، بخش ترور و خشونت آن را نادیده بگیرند و فقط چهره‌ای رحمانی از آن ارائه کنند فاقد نگاه جامعه شناختی به دین هستند و در عین حال به تحریف واقعیت مشغولند. ما چه حقی داریم که اگر مصباح یزدی یا علی خامنه‌ای ادعای مسلمانی دارند و بر اساس دیدگاهی که در باب اسلام دارند شکنجه می کنند و آدم می کشند به آنها بگوییم که مسلمان نیستید؟ همان طور که حق نداریم به درویش وارسته‌ای که نان از عرق جبین خویش می خورد و یا علی یا علی می کند، نمی توانیم بگوییم که پیرو علی نیست.
همان طور که گروهی ادعا می کنند اسلام محرک بر ساختن نوعی تمدن بوده، گروهی دیگر نیز آن را مخرب می دانند. باز اسلام در عالم اذهان، هر دوی اینهاست. چه اصراری داریم که دنیای واقعی را کوچک سازیم؟ همچنین اسلام (هر یک از وجوه چهارگانه‌ی آن) منطقا می تواند عامل همه‌ی مشکلات جامعه‌ی ایران معرفی شود (نویسنده قائل به این نظر نیست) و در عین حال از سوی قائلان، جامعیت هم نداشته باشد. هیچ رابطه‌‌ای میان ملامت و سرزنش یک پدیده و جامع تصور کردن آن نیست.
مشکل قائلان به اسلام رحمانی آن نیست که خود با اعضای دیگر جامعه در عین مسلمانی به رحمانیت رفتار می کنند؛ مشکل آنها این است که اسلام را به رحمانیت محدود می سازند. نه نگاه کلامی و فقهی به دین چنین اقتضایی دارد و نه نگاه جامعه شناختی و تاریخی به آن. چرا دین شناسان به معرفی "تاریخ واقعی دینگ (بالاخص نهادهای دینی) به جامعه نمی پردازند و نهادهای دینی را چنان که هستند به مردم نمی نمایانند؟ چنین کاری چه هزینه‌هایی برای آنها دارد؟

شورای حقوق بشر ماموریت احمد شهید را تمدید کرد


شورای حقوق بشر ماموریت احمد شهید را تمدید کرد

شورای حقوق بشر سازمان ملل ماموریت احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر در امور ایران را برای یک سال دیگر تمدید کرد. این سومین سال پیاپی است که ماموریت شهید برای بررسی وضعیت حقوق بشر درایران تمدید می‌شود.
شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد با ۲۶ رای موافق در برابر ۲ رای مخالف، ماموریت احمد شهید گزارشگر ویژه حقوق بشر در امور ایران را برای یک سال دیگر تمدید کرد. ۱۷ کشور به قطعنامه ادامه ماموریت احمد شهید رای ممتنع دادند. دو عضو دیگر از شورای ۴۷ نفره حقوق بشر در رای‌گیری شرکت نکردند.
ادامه ماموریت احمد شهید به معنای آن است که سازمان ملل خواستار ادامه نظارت بر وضعیت حقوق بشر در ایران است. رای قاطع اعضای شورای حقوق بشر به ادامه ماموریت احمد شهید همچنین هشداری جدی به تهران تلقی می‌شود تا از فشار علیه منتقدان و مخالفان بکاهد و به حقوق انسانی شهروندان ایران احترام بگذارد.
احمد شهید در آخرین گزارش خود به سازمان ملل که روز ۲۱ اسفند منتشر شد اعلام کرد که وضعیت حقوق‌بشر در ایران وخیم‌تر شده و تبعیض‌ها، شکنجه و اعدام همچنان ادامه دارد.
در گزارش احمد شهید به نحوه اعتراف‌گیری تحت فشار، اعمال شکنجه در زندان‌ها، افزایش شمار اعدام‌ها، نقض حقوق ‌زنان، فشار بر اقلیت‌های قومی، مذهبی و هم‌جنس‌گرایان، عدم برگزاری انتخابات منصفانه و نبود آزادی بیان اشاره شده است.
شورای حقوق بشر همزمان با تمدید ماموریت گزارشگر ویژه، از دولت ایران خواست امکان سفر احمد شهید به ایران را فراهم کرده و با او برای انجام ماموریت‌اش همکاری کند. احمد شهید از هنگام ماموریتش به عنوان گزارشگر ویژه در سال ۲۰۱۱، اجازه سفر به ایران نیافته است.

نقض مجدد حکم اعدام وحید اصغری، وبلاگ نویس


 نقض مجدد حکم اعدام وحید اصغری، وبلاگ نویس

خبرگزاری هرانا – حکم اعدام وحید اصغری، زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین مجددا از سوی دیوان عالی کشور نقض شد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، دیوان عالی کشور با نقض مجدد پرونده وحید اصغری، بررسی مجدد پرونده این زندانی را به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی محمد مقیسه ارجاع داد.

پیش‌تر شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب دوبار رای به محکومیت این زندانی به اعدام رای داده بود.

حکم اعدام وحید اصغری وبلاگ نویس و دانشجوی انفورماتیک دانشگاه بنگلور هند دی ماه سال گذشته توسط قاضی صلواتی صادر واسفندماه سال گذشته توسط شعبه ۶ دیوان عالی کشور بدلیل ایرادات اساسی از قبیل عدم سنخیت اتهامات وارده و اعترافات متهم نقض گردیده بود.

یاد زندانیان دربند مسیحی


مسجد سازی در ایران







حکومت شبه تزاری پوتین در روسیه و استبداد دینی آیت الله خامنه‌ای در ایران هر روز به یکدیگر شبیه تر می شوند. این دو حکومت از حیث حمایت از رژیم‌های دیکتاتور منطقه، رقابت جویی دن کیشوت وار با غرب، سرکوب اقلیت‌ها، قومیت‌ها، فعالان سیاسی و فعالان حقوق بشر، وابسته سازی هر چه بیشتر اداره کشور به درآمدهای نفت و گاز و سلطه‌ نیروهای امنیتی بر اقتصاد کشور با یکدیگر قرابت زیادی دارند.
وجه تشابه دیگر این دو رژیم در هم آمیختن نهادهای دینی و دولت و حمایت مالی دولت از نهادهای دینی است.
ولادیمیر پوتین و سیاست کلیسا سازی
از هنگامی که ولادیمیر کبیر تصمیم گرفت روس‌های کییِفی را از چندخداگرایی به جای مسیحیت رومی به مسیحیت بیزانسی تغییر دین دهد (۹۸۸ میلادی) کلیسای ارتدکس به بخشی از هویت روسی تبدیل شد.
این کلیسا رشد کرد تا اینکه در دوران کمونیستی یکباره و با از دست دادن ۴۱۰۰۰ کلیسا افول کرد. کلیسای ارتدکس ابزاری برای تزارهای روس جهت قد علم کردن در برابر شبکه‌های سیاسی اروپای غربی بود و ایدئولوژی کمونیسم بدان نیازی نمی دید.
دیگر
دو دهه بعد از سقوط اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، رهبران کلیسای ارتدکس و دولت پوتین روابطی بسیار نزدیک و گرمی با یکدیگر برقرار کردند.
در سال‌های گذشته صدها کلیسای سابق که توسط دولت مصادره شده بودند به کلیسای ارتدکس بازگردانده شده و میلیاردها روبل از بودجه‌های دولتی صرف بازسازی آنها شده است.
در یک مورد، کل یک بیمارستان به دلیل وجود یک نمازخانه در آن به کلیسا واگذار شد. در یک پروژه‌ سه میلیارد دلاری قرار است ۲۰۰ کلیسا در مسکو ساخته شود و این تازه ابتدای ساختن ۶۰۰ کلیسا در مسکو و در زمین‌های متعلق به شهرداری است.
رابطه‌ا‌ی وثیق و نزدیک میان شرکت‌های ساختمانی و پروژه‌های کلیسا سازی وجود دارد. حتی موسسات و نهادهای دولتی مثل دستگاه امنیتی به ساختن کلیسا اشتغال دارند. شرکت‌های ساختمانی حتی برخی ازآنها که توسط مسلمانان اداره می شود به ازای دریافت قرارداد، به طور مجانی کلیسا می سازند.
حکومت همچنین امکانات و املاک و موسساتی را به کلیساها واگذار کرده که درآمد قابل توجهی دارند. این موسسات البته توسط نزدیکان به مقامات حکومتی اداره می شوند. همه‌ این اتفاقات در کشوری رخ می دهد که دین رسمی ندارد و کلیسا و دولت بر اساس قانون اساسی جدا از یکدیگرند و نباید آنها را در هم آمیخت.
آیت الله خامنه‌ای و سیاست مسجد سازی
حکومت آیت الله خامنه‌ای و مدیران ذیل وی در سیاست مسجد سازی و اختصاص منابع دولتی و عمومی به این امر جدیت داشته‌اند: "در ماه محرم تصمیم‌ گیری شد تا ۷۲ قطعه زمین برای ساخت مساجد در نظر گرفته شود... تا پایان سال تمام مناطقی که مسجد ندارد با کمک دوستان صاحب مسجد خواهند شد البته در این مسیر زمین و صدور پروانه ساخت از شهرداری خواهد بود. مساجد پس از احداث به هیات امنا واگذار خواهد شد تا توسط نهادی که امور مساجد را اداره می‌کنند مدیریت شود. وی افزود: احداث مساجد با فاصله تقریبی هر ۵۰۰ متر یک مسجد مورد تاکید است و در نقاطی که به طور مثال در فاصله ۲ تا ۳ کیلومتری هم مسجد وجود ندارد ساخت مساجد در اولویت خواهد بود." (محمدباقر قالیباف، شهردار تهران، ایلنا ۲۷ آبان ۱۳۹۱)
وزیر راه و شهرسازی در تیرماه ۱۳۹۱ گزارش می دهد که ۵۰۰ مسجد توسط دولت در دست ساخت بوده است. (پایگاه اطلاع رسانی دولت، ۱۱ تیر ۱۳۹۱)
با توجیه نقش مثبت دین در جامعه و حیات کشور است که سالانه هزاران میلیارد تومان از بودجه‌های حکومتی (در اختیار دستگاه رهبری) و دولتی صرف امور دینی می شود: "برنامه‌های فرهنگی دولت مسجد محور است و بودجه‌ حوزه دین از ۹۶ میلیارد تومان در سال ۸۳ به بیش از دو هزار میلیارد تومان در سال ۹۰ افزایش یافته است." (محمود احمدی نژاد در دیدار با خامنه‌ای، ایسنا، ۱۷ مرداد ۱۳۹۰)
مقامات دولتی از کمبود حدود ۷۰ هزار مسجد در کشور (هر مسجد به ازای ۲۰۰ خانوار) سخن می گویند (معاون فرهنگی ستاد اقامه نماز، فارس، ۲۶ مهر ۱۳۹۱) و البته دولت و حکومت باید هزینه‌ها را تقبل کنند.
علت رونق بخشی به نهادهای دینی
چرا حکومت های روسیه و ایران تا این حد در نهادهای دینی سرمایه گذاری می کنند؟ آن ها چه انتظاری از کلیساها و مساجد دارند؟ دولت‌های اقتدارگرا، فاسد و غیر کارآمدی که به مهندسی آرا می پردازند و انتخابات آنها آزاد، منصفانه و سالم نیست باید در جایی دیگر به دنبال مشروعیت بگردند چه نام حکومت دینی بر آنها باشد و چه نباشد. آن ها سه انتظار از نهادهای دینی دارند:
۱. در اعتراضات عمومی، سمت معترضان و مردم بی دفاع را نگیرند و اگر از حکومت دفاع نمی کنند حداقل سکوت کنند. این کاری بوده که کلیسای ارتدکس و روحانیت شیعه در سرکوب‌های رهبران سیاسی و نقض حقوق بشر در روسیه و ایران انجام داده‌اند.
۲. ایمان و معنویت را در خدمت حکومت قرار دهند. همچنین با تبلیغ نوعی ملی گرایی (اسلام شیعی، مسیحیت ارتدکس) کاری کنند که مردم دمکراسی و آزادی را فراموش کنند. در کشورهایی که بیش از سه چهارم جمعیت خود را عضوی از یک جامعه‌‌ باورمندان می شمارند (مسیحی ارتدکس یا شیعه) هیچ حکومتی نمی تواند دین را فراموش کند و به دینداران یا نهادهای مدنی واگذار کند.
۳. پوتین در مسیحیت ارتدکسی، زمینه‌ مناسبی برای برساختن یک ایدئولوژی روسی در خدمت حکومت می بیند به همان شکلی که روحانیت شیعه در دین شیعه چنین ظرفیتی را مشاهده کرد، نظریه‌ ولایت فقیه را برساخت و حکومت را به دست گرفت.
استقبال نهادهای دینی
اما در این میان واکنش نهادهای دینی چه بوده است؟ آیا آنها تردیدی در دریافت این منابع از خود نشان داده‌اند؟ آیا آنها تلاشی در جهت حفظ استقلال خود از حکومت انجام داده اند؟
در یک دهه‌ اخیر نهادهای دینی در ایران و روسیه، پر رونق ترین دوران‌های خود را تحت حکومت‌های نفتی (با سالانه حدود ۱۰۰ میلیارد دلار درآمد ناشی از نفت و گاز و دیگر فراورده‌های نفتی برای ایران و بیش از ۳۰۰ میلیارد دلار برای روسیه) گذرانده‌اند.
نهادهای دینی در دریافت این منابع کوچکترین تردیدی به خود راه نداده‌ و کمتر به این موضوع توجه داشته‌اند که پولی که دریافت می کنند از کجا می آید و چه هدفی را تامین می کند و در دراز مدت با اعتبار و مشروعیت نهادهای دینی چه خواهد کرد.
آنها فعلا شیفته‌ ساختن ساختمان‌های باشکوه مساجد و کلیساها، استخدام نیروی بیشتر در دیوانسالاری مذهبی و تلاش برای بسط حوزه‌ نفوذ اجتماعی خود هستند و دیگر برایشان اهمیتی ندارد که مخالفان و منتقدان آنها چه می گویند یا چه بر سر استقلال آنها می آید.
آنها همچنین از نزدیک شدن به قدرت سیاسی ابایی ندارند بلکه از این امر استقبال می کنند چون قدرت سیاسی بسیاری از نیازهای آنان را تامین می کند.
روحانیت شیعه و رهبران کلیسای ارتدکس، کالایی برای فروش دارند و نیازهایی برای برآورده شدن. کالای آنها حمایت از حکومت‌های اقتدارگراست که حدود هزار سال است که آن را انجام داده‌اند.

هویت های دینی و جنسیتی


معمولا سیاست گذاری های دولت ها در مورد اقلیت ها در یک سو و برخوردهای اجتماعی بین شهروندان با هویت های متمایز در سوی دیگر، انگیزه بحث های مربوط به هویت های دینی و جنسیتی را شکل می دهند.
اما این بار، در فضای اجتماعی و اینترنتی ایران، مسئله آواز خواندن دختری محجبه و همچنین نوع پوشش و آرایش پسری جوان که از شرکت کننده های برنامه ای تلویزیونی هستند، توجه عموم را به مسئله هویت های دینی و جنسیتی جلب کرده است.

عموم منتقدین، هویتی دینی را به دختر محجبه و هویتی همجنس گرا را به پسر جوان نسبت می دهند و به بهانه های مختلف آنها را مورد انتقاد و بعضا ناسزا قرار می دهند.
در پاسخ نیز عموم مدافعان این دو، از تفاسیر مختلف دینی در مورد حجاب و همینطور آزادی در گرایش های جنسی می گویند و انتخاب هویت دینی و جنسیتی را حق هر فرد و غیرقابل انتقاد می دانند.
اما آنچه در میان مخالفان و مدافعان این موضوع مشترک به نظر می رسد، قائل بودن و نسبت دادن نوعی هویت دینی و جنسیتی به افراد است که نوع «درست»، «نامتناقض» و «طبیعی» آن مورد مناقشه قرار گرفته است
این مقاله تلاش دارد نگاهی معاصر به مسئله هویت های دینی و جنسیتی داشته باشد. براساس این نوع نگاه، ریشه بسیاری از تعارض های اجتماعی در انتساب هویت های خاص به گروه های مختلف فهم می شود.
چنانچه مسلم است، دفاعی کامل و تئوریک از این فلسفه در این مقاله کوتاه ممکن نیست. از این رو، استفاده از فضای بحث شکل گرفته در فضای مجازی به منظور آشنایی مخاطب با نوعی نگاه متفاوت به مساله هویت های فردی هدف اصلی این مقاله است.
در باورعام، هویت های مختلف به شکل دوتایی های متضاد شکل گرفته اند: زنانگی- مردانگی، همجنسگرا - دگرجنس گرا، دین دار - غیر دین دار، نژاد سفید - نژاد سیاه، ایرانی - غیر ایرانی و ... .
این هویت ها دو طرف یک دوقطبی را شکل می دهند و به صورت برچسب به افراد اطلاق می شوند. افراد نیز در فرآیند اجتماعی شدن، یک طرف این دوتایی ها را درونی می کنند و به عنوان هویت خود می پذیرند.
با پذیرش این هویت مشخص، فرد رفتارهای خود را بر اساس هویت فردی اش تنظیم کرده و بر اساس آن کنش و واکنش هایش را شکل می دهد. در این فرآیند، شخص هویت درونی شده را به عنوان جزئی ذاتی از وجود خود می پذیرد و آن را صورت طبیعی حیات برمی شمارد.
اما آنچه بُعد اجتماعی این فرآیند را پراهمیت می سازد، ارزش ها، نُرم ها، ایده ها، و اهدافی است که فرد با هویت مربوطه پیوند می زند.
این اهداف که ریشه از هویت های «متضاد» گرفته اند، در تعارض با یکدیگر قرار می گیرند و در بستری اجتماعی به تعارضات گروهی - هویتی منجر می شوند.
برای مثال، سفید پوست بودن به عنوان هویت نژادی، در تعارض با سیاه پوست بودن قرار می گیرد و این دودستگی منجر به گروه بندی هایی اجتماعی می شود که هر گروه منافع خود را در تضاد یا تعارض با گروه دیگر می پندارد و در نتیجه، این هویت دو دویی منجر به برخوردهای اجتماعی می شود.

راهکاری که توسط برخی نظریه پردازان پساساختارگرا مورد تاکید قرار گرفته است، مورد تردید قرار دادن ارزش و صدق نظام دوتایی مفاهیم و به تبع آن نظام دودویی هویت هاست.
به باور آنها، نام گذاری و برچسب زدنهای هویتی موجب تبعیض و حذف دسته های مختلف از حقوق های فردی می شود. راه حل پیشنهادی قائل شدن به طیف هویت ها، به جای نظام دودویی هویتی است.
در این نوع نگاه، افراد در دو طرف یک دوقطبی هویتی قرار نمی گیرند، بلکه موقعیتی مشخص را در طیف هویت ها اشغال می کنند. بدین شکل به دلیل پیوستگی در نظام طیف هویتی، در مقابل گسستگی نظام دوقطبی، گروه بندی های اجتماعی و به تبع آن تعارض های گروهی ناممکن می شوند.
برای مثال، فرد ممکن است سیاه پوست تر از دیگری برشمرده شود ولی هرگز هویت نژادی سیاه پوست ندارد. یا یک شخص تمایل همجنس گرایانه بیشتری دارد ولی به هیچ وجه برچسب همجنس گرا او را از دگرجنس گرایان متمایز نمی سازد.
اما سوال اصلی اینجاست که اگر هویت های زنانگی-مردانگی، نژاد سیاه- نژاد سفید و همجنس گرا- دگرجنس گرا در واقعیت (/طبیعت) به شکل دوتایی وجود دارند، چگونه ممکن است که ما در نظام مفهومی خود واقعیت را به گونه ای متفاوت تحلیل کنیم و قائل به طیف هویتی باشیم.
پاسخ در فلسفه پساساختارگرایی نهفته است. ساختارگرایی و به تبع آن پساساختارگرایی ریشه در تفکرات زبان شناس فرانسوی، فردیناند دوسوسور دارند.
نظریه انقلابی سوسور، در مورد نوع ارتباط زبان و دنیای واقعیت ها است. پیش از او این گونه تصور می شد که رابطه بین زبان و دنیای واقعیت از نوع بازنمایی است.
بدین معنا که مفاهیم و واقعیت ها در دنیای بیرون از ذهن ما، به شکل مستقیم توسط زبان بازنمایی می شوند. هر کلمه به مفهومی بیرونی ارجاع دارد و معنی خود را از فهم شدن آن مفهوم بیرونی می گیرد.
اما نظریه انقلابی سوسور حوزی زبان را یک نظام خودمختار معرفی کرد. کلمات معانی خود را نه از واقعیتی بیرونی، بلکه از تمایزشان با کلمات دیگر می گیرند.
کلمه زن فقط در تضاد با کلمه مرد معنا پیدا می کند. سیاه پوست در تضاد با سفید پوست، دین دار در تضاد با غیر دیندار و ... . برای مثال، مشخص نیست که در جهان واقعیت مرز بین دینداری و بی دینی در کجاست.
ولی در زبان، با استفاده از این دو لغت، مرز مشخصی بین دو نوع هویت متمایز کشیده می شود. از این رو، نظام دودویی زبانی، به واقعیتی بیرونی ارجاع نمی دهد. در واقعیت، هویت های متفاوت مرزهای مشخصی ندارند و تنها توسط زبان به دوقطبی های متعارض تبدیل می شوند.

این برهمکنش ها و رفتارهای روزمره ی اجتماعی ماست که تصوری دوقطبی از واقعیت را صورت می دهد. به بیان کلیشه ای تر، تمایزهای هویتی چون زنانگی- مردانگی، نژاد سیاه - نژاد سفید و ... همگی برساخته اجتماعی هستند و در واقعیت (/طبیعت) ریشه ندارند.
برای مثال شاید در نگرشی غیررادیکال بتوان تمایز طبیعی زن بودن را از مرد بودن با دلایل بیولوژیک پذیرفت، اما آنچه خصوصیات زنانه و مردانه را از هم متمایز می سازد از طبیعت نشات نمی گیرد. بنابراین هویت های زنانگی و مردانگی ریشه در امری واقعی ندارند و به صورت اجتماعی تولید می شوند.
مفهوم اینترسکشنالیتی (Intersectionality) و تعدد هویت ها (Plurality of Identities) از طرف نظریه پردازان پسا مدرن و پساساختارگرا برای تاکید بر هویت های همزمان و طیفی افراد و شکستن هویت های دودویی به کار گرفته می شود.
در این نظریات، تاکید بر هویت های مشخص عامل برخوردهای اجتماعی معرفی می شود. بنابراین، ارجاع به هویت های چندگانه و طیفی افراد، راه را بر شکل گیری تضادهای گروهی، نژادی و دینی سد می کند.
برای مثال، در مسئله اسلام در اروپا، نظریه پردازان تاکید دارند که در برنامه ریزی های دولتی در مورد اقلیت مسلمان، باید هویت شهروندی افراد را پیش از هویت دینی/اسلامی آنها مدنظر قرار داد.
به بیان دیگر، مسلمانان، همزمان با داشتن اعتقاداتی دینی، دارای اعتقاداتی شهروندی، اجتماعی، و سیاسی نیز هستند و تاکید بر وجه اسلامی افرد تنها راه را برای دسته بندی های اجتماعی و به تبع آن برخوردهای گروهی مهیا می سازد.
به بیان خلاصه می توان این پروژه را به پرهیز از اطلاق هویت به افراد و تاکید بر شباهت ها در مقابل تفاوت ها تعبیر کرد. افراد بیشتر از آن که خصوصیاتی متضاد داشته باشند، در ویژگی های بنیادی تر مشترکند. آگاهی به این شباهت ها می تواند موجبات همراهی و نزدیکی های اجتماعی را مهیا سازد که میزان تعارض های اجتماعی را به حداقل می رساند.
بدین شکل، شعار اصلی این پروژه، به تبع از "دونا هاراوی"، فمینیست امریکایی، «همراهی به جای هویت محوری» است. حال می توان با در نظر داشتن این پروژه، به مسئله برخورهای اجتماعی ناشی از هویت های دینی و جنسیتی در جامعه ایران بازگشت.
اینکه آیا با فرض ذات گرایانه نسبت به دین، آواز خواندن دختری محجبه امری متناقض است، به عهده دین شناسان است. اما در بعدی اجتماعی، ریشه تعارض ها از آنجایی آغاز می شود که به فرد هویتی دینی اطلاق می شود و افراد با هویت های دین دار و غیردین دار نسبت به مساله واکنش نشان می دهند.
با قائل شدن به طیفی از دینداری، در مقابل دوقطبی دین داری- غیر دینداری، امکان این گروه بندی ها سلب می شود. فرد مورد نظر ممکن است در مقایسه با دیگران خصوصیات دینی بیشتر یا کمتری را دارا باشد ولی این به معنای هویتی مشخص برای او نیست.
افراد مختلف در مورد مسئله دین، جایگاه های متفاوتی را از نظر سطح اعتقاد و سطح مقید بودن به احکام دینی دارا هستند و از این رو نمی توان هویتی مشخص را به آنها اطلاق کرد.
اگر محجبه بودن، به عنوان تنها عامل هویت دینی ساز در نظر گرفته نشود و به دیگر خصوصیات مرتبط با اعتقادات دینی توجهی همزمان شود، فرد به جای هویتی دیندارانه، در جایگاهی مشخص در طیف دینداری قرار می گیرد.
در عین حال، توجه به خصوصیات دیگر فرد که وجه دینی ندارند، منجر به قائل شدن به هویتی چندوجهی برای فرد می شود که در بستری اجتماعی، اهمیت هویت دیندارانه وی را در شرکت در مسابقه ای هنری کم اهمیت می کند.

در طرف دیگر، فرض همجنس گرا بودن شرکت کننده دیگر برنامه که البته هیچ شاهدی بر این مدعا وجود ندارد، موجب برخی مناقشات است.
در این مورد نیز، دوقطبی هویت هم جنس گرا- دگر جنس گرا ریشه این تعارضات است. درحالی که چنان چه اشاره شد، این دوقطبی نه تنها ریشه در طبیعت افراد ندارد، بلکه تمایز زبانی این دو واژه نیز ناظر به تمایزی در دنیای واقع نیست. افراد در طیفی از گرایش های جنسی قرار دارند که به هیچ وجه قابل تقسیم به دوقطبی همجنس گرا- دگرجنس گرا نیستند.
تقسیم بندی افراد، تنها به گروه بندی های اجتماعی و تعارض های حقوقی و اجتماعی منجر می شود که در نهایت به آزادی فردی کمتر، برخوردهای اجتماعی بیشتر، و جامعه ای چندپاره تر می انجامد.
همانطور که اشاره شد، راهکار پروژه پساساختارگرایانه عبور از برچسب های هویتی است که به تاکید بر شباهت ها در مقابل تمایز ها و نزدیکی بیشتر اعضای جامعه منجر می شود.
این پروژه می تواند در کنار پروژه تاکید بر حقوق فردی توسط گرایشی لیبرال، موجبات آزادی های اجتماعی بیشتر و تعارضات کمتر را در جامعه ایران فراهم سازد.

با مصیبتهای بسیار می باید داخل ملکوت خدا گردیم







با مصیبتهای بسیار می باید داخل ملکوت خدا گردیم» (اعمال رسولان باب ۱۴ آیه ۲۲)

تجربۀ همۀ ایمانداران واقعی این است که ایمانشان بارها و بارها به آزمون کشیده می‌شود. یکی از راه‌هایی که خداوند از آن برای این منظور استفاده می‌کند، سختی‌ها و مشکلات هستند. ناملایمات همچون کورۀ گداخته ای عمل می‌کنند که در آن ناخالصی‌ها از ایمان ما زدوده می‌شود؛ چون طلای ناب که از کورۀ آتش بیرون می‌آی
د.

زندگی برای ایماندارا...
نی که زمانی مسلمانزاده بوده و اکنون ناچار از زندگی در جامعه‌ای اسلامی اند، سختی‌های خاص خودش را دارد. ایمان به مسیح، دوستان و حتی افراد خانواده را بدل به دشمنان می‌سازد. آنها ابتدا سعی می‌کنند تا نوایماندار را به آغوش اسلام بازگردانند و چون ثمری از این کار نمی برند، اغلب با زبان کنایه و طعنه، زهر نارضایتی خود را می ریزند. نوایماداران در اکثر موارد خود را تنها و جداافتاده حس می‌کنند. آن‌ها نه از مشارکت با دیگر ایمانداران لذت می‌برند، نه کلیسایی وجود دارد که در آن به عبادت و ستایش خداوند بپردازند، نه می‌توانند روز یک‌شنبه را حفظ کرده و آن را به خدمت به عیسی مسیح اختصاص دهند و نه حتی می‌توانند به راحتی به کسی اعتماد کرده و از شادی رستگاری خود سخن بگویند. در یک کلام؛ گویی همه جامعه و محیط بر ضّد آنهاست!

شاید شما نیز خود را در چنین شرایط سختی می‌بینید و در پی یافتن راه رهایی از آن هستید. شاید فکر می‌کنید که ترک محیط و مهاجرت، تنها راه حل مشکل است. اما اگر چنین امکانی برایتان وجود ندارد، باید بپذیرید که ارادۀ خداوند برای شما این است که در همان محیطی که هستید، باقی‌مانده و با اعتماد به او و کلامش، شاهدی وفادار برای مسیح باشید. در هر صورت، ما به تعلیم کتاب مقدس نیاز داریم تا چون چراغی راهنمای ما در این شرایط تیره و تاریک باشد. این تعالیم را بایستی چون جوشنی پولادین در بر کنیم تا از تیرهای آتشین آن شریر، ما را در امان نگاه دارد. حال بگذارید تا چند نکتۀ مهم را فهرست وار یادآور شویم؛

(۱) - آزار و اذّیت برای مسیحیان کاملأ عادی است. «همۀ کسانیکه می‌خواهند در عیسی مسیح به دینداری زندگی کنند، سختی خواهند کشید» (رسالۀ دوم تیموتائوس باب ۳ آیه ۱۲)

از اینکه به شما و عقایدتان توهین می‌شود و بی جهت قصد آزار و اذیت شما را دارند، دچار تعجب نشوید! این جامی بود که مسیح از آن نوشید و همچنین رسولانش؛ اکثر ایشان به قتل رسیدند، استفان را سنگسار کردند، پولس رسول از شهری به شهری فراری بود و او را بارها شلاق زده و به زندان افکندند و حتی سنگسار نمودند. در قرن اول میلادی، ‹نرون› امپراتور روم، مسیحیان را به قیر آغشته بر تیرکی بر پاداشته و در شب آن‌ها را چون مشعلی به آتش می‌کشید. در دورۀ اصلاحات کلیسا، مسیحیان را زنده زنده در آتش می سوزاندند. و این روایت غم انگیز هر چند به گونه‌ای دیگر، هنوز هم ادامه دارد.

ما زمانی در اسارت شیطان به سر می بردیم و این دنیا و ظواهر آن برایمان همه چیز بود. اما اکنون مسیح ما را از این بردگی نجات داده و ‹دشمن جانها› از هیچ فرصتی کوتاهی نمی‌کند تا به ما آسیب برساند. دوست عزیز، اذیت و آزار دیدن جیرۀ غذایی مسیحیان است که خدای پدر آن را در پیش ما گذارده است. هرگز گمان نبرید که این تنها شما هستید که چنین تجربۀ تلخی دارید. اگر صلیب خود را بدوش گرفته و مسیح را دنبال کنیم، ناچارأ باید از وادی سایۀ مرگ بگذریم. ببینید کلام خداوند در بارۀ ایماندارانی که پیش از ما از این دنیا رفتند، چه می‌گوید: «و دیگران از استهزاها و تازیانه ها بلکه از بندها و زندان آزموده شدند. سنگسار گردیدند و با ارّه دوپاره گشتند. آزموده شده و به شمشیر مقتول گشتند. در پوستهای گوسفندان و بُزها محتاج و مظلوم و ذلیل، آواره شدند.» (رسالۀ عبرانیان باب ۱۱ آیات ۳۷-۳۸)

(۲) - از اینکه به خاطر مسیح به شما آزار می رسانند، شادی کنید. «خوشحال باشید چون شما را فحش دهند و جفا رسانند و به خاطر من هر سخن بدی به دروغ علیه شما بگویند.» (انجیل متی باب ۵ آیه ۱۱ )

هرچند این کار به نظر غیرممکن و حتی غیرعقلانی می‌رسد، اما این دستوری است که خداوند عیسی مسیح به ما داده است. تنها چیزی که رنج و سختی باعث نمی‌شود، شادی و سرور است! اما کلام همان را از ما طلب می‌کند. باید پرسید چرا و علت آن چیست؟

زیرا آزار و اذیت دیدن به خاطر مسیح، یکی از نشانه‌هایی است که ثابت می‌سازد ما جزو برگزیده شدگان و فرزندان خداوند هستیم. دنیا از شما نفرت دارد زیرا از خداوند نفرت داشت و دارد. دنیا و اهل آن خداوندما را به صلیب کشیدند زیرا نمی خواستند که بر ایشان سلطنت کند. دنیا از شما بیزار است زیرا به مسیح تعلق دارید. و چون به خاطر نام مسیح مورد نفرت دنیا واقع شده‌اید، مُهری است بر اصالت ایمانتان. آری! اکنون همۀ وعده‌های خداوند به شما تعلق دارد و این آگاهی باعث چه آرامش و تسکین خاطری خواهد شد! به من یقین بده که رستگار شده‌ام و خانه‌ ای ابدی و فناناپذیر در آسمان دارم، به من یقین بده که مسیح خداوند و شبان من است، آنگاه چنان شادی در درون من خواهد بود که هر غم و غصه‌ای را ناچیز خواهد ساخت.

ببینید که رسولان خداوند چگونه از این نکته باخبر بودند و براساس آن عمل کردند؛ به یاد بیاورید وقتی ایشان را در اورشلیم تازیانه زدند، چه عکس‌العملی نشان دادند! شما نیز خوب است چون آنها شادی کنید از اینکه شایسته شمرده شده‌اید که به خاطر نام مسیح رسوایی کشید. (اعمال رسولان باب ۵ آیه۴۱)

(۳)- به یاد داشته باشید که خداوند وعده داده که در سختی‌ها به شما کمک می‌کند.«خداوند پناهگاه و قدرت ماست و یاوری که در سختی‌ها فورأ یافت می‌شود» (مزمور ۴۶ آیه ۱)

وقتی که کلام خداوند را می‌خوانید وبه یکی از وعده‌های او می‌رسید -و کلام او سرشار از این وعده‌های دلگرم کننده است- وعده را با ایمان پذیرفته و از آن خود سازید. خداوند اینها را برای تسلّی و قوت قلب ما ثبت کرده و هریک از آن‌ها تضمین شده است. آن‌ها را به حافظه بسپارید، به عنوان مثال: مزمور ۲۳ که کوتاه است و دلنشین و به آسانی می‌توان حفظش نمود. در دعاهایتان آن‌ها را تکرار کنید. خداند هرگز فرزندان خود را ترک نخواهد کرد، بلکه اگر او را به کمک بخوانید به یاریتان خواهد آمد. «زیرا که او گفته است، تو را هرگز رها نکنم و تو را ترک نخواهم نمود.» (رسالۀ عبرانیان باب ۱۳ آیه ۵)

(۴) - آزمونهای خداوند کاملأ محدود و حساب شده‌اند. «هیچ آزمونی جز آنکه مناسب بشر باشد شما را فرو نگرفت، بلکه خدا امین است و نمی‌گذارد شما فوق طاقت خود آزموده شوید» (رسالۀ اول قرنطیان باب ۱۰ آیه۱۳)

پدر آسمانی ما که بهتر از ما از ظرفیت و توان ما باخبر است، به نسبت میزان تحمل ما، و نه ذره‌ّای بیشتر، ما را تحت آزمایش قرار می‌دهد. اگرچه در آن زمان ممکن است برایمان سخت به نظر برسد و ابرهای شک، تردید و ترس ذهنمان را تاریک سازد، اما حقیقت این است که خداوند ما را قادر به تحمل آن می‌سازد حتی اگر بدان شک داشته باشیم. مدت زمان و اندازۀ این بلاها و سختی‌ها به دقت از سوی پدر آسمانی ما که هرگز اشتباه نمی‌کند، مقرر گردیده است. هدف از آن‌ها نابود ساختن و یا آسیب رساندن به ما نیست، بلکه تا از طریق آن‌ها ایمان ما تقویت شود. لذا اگر ما پیشاپیش به این نکات واقف شده باشیم، در زمان وقوعشان دست و پای خود را گم نکرده و با اعتماد و توکل به فیض خداوند خواهیم ایستاد.

(۵) - هرگز ترس به خود راه ندهید. «و از قاتلان جسم که قادر به کشتن روح نیستند، مترسید. بلکه از او بترسید که قادر است بر هلاک کردن روح و هم جسم در جهنم.» (انجیل متی باب ۱۰ آیه ۲۸)

زندگی در جامعۀ اسلامی برای کسی که از اسلام برگشته باشد، همیشه این خطر را بدنبال دارد که روزی دستگیر و زندانی شود. اتفاقی که در آن جامعه نادر نیست. شما از نحوۀ برخورد نیروهای قضایی و زندانبانها باخبرید و می‌دانید که ایشان به کسی رحم نمی‌کنند. حتی خیال روبرو شدن با ایشان در دل آدمی به طور طبیعی ترس ایجاد می‌کند.

اما نباید فراموش کرد که ما به خداوند تعلق داریم و او روح خود را در دل ما قرار داده که از همۀ آن‌ها که بر ضّد او هستند، قوی‌تر است. بدون شک در آن ساعات خداوند به ما فیض بیشتری می‌دهد تا به خاطر نام او استوار بمانیم. هرچند که ما ذاتأ ضعیف و محافضه کار باشیم، در وقت نیاز خداوند به ما قدرت خواهد داد چنانکه به ما وعده داده است: «اما چون شما را تسلیم کنند اندیشه مکنید که چگونه یا چه بگوئید زیرا در همان ساعت به شما عطا خواهد شد» (انجیل متی باب ۱۰ آیه ۱۹)

علاوه بر آنچه که به طور خلاصه در بالا یادآور شدیم، بایستی همیشه مسیح و کار او را در نظر داشته باشیم. هدف و نهایت هر کاری که انجام می‌دهیم بایستی جلال دادن به خداوندمان باشد. خداوند و نجات دهندۀ ما به خاطر محبتش به ما حاضر شد تا ملکوت آسمان را ترک کرده و به زمین بیاید. او رنج و مجازاتی را که ما گناهکارن بایستی تا ابد متحمل می‌شدیم، با مرگ خود بر روی صلیب کفاره داد. مسیح عذاب کشید تا ما عذاب نکشیم و آن هم عذابی جاودان. او که ما را تا این حّد دوست داشته و محبت نموده که برای نجات ما از فدا کردن زندگی خود نیز دریغ نورزید، شایستۀ دریافت همۀ محبت و احترام ماست. وی که آتش جهنم را در خود فروکش کرد تا دوستدارانش از آن رهایی یابند، سزاوار است که دوستدارانش تا پای جان به او وفادار بمانند.

انگیزۀ ما برای هر کاری که می‌کنیم، چه بردباری در مصایب، چه نیکی کردن به دیگران و چه آزار دیدن و آزار نرساندن، همین محبت به مسیح است. حتی در تاریکترین لحظات هم محبت خداند و وعده‌های نیکویش را فراموش نکنید. به خدای پر محبت خود در هر شرایطی وفادار بمانید و به یاد داشته باشید که او گفت: «زیرا که رنجهای جزئی و گذرای ما جلالی ابدی برایمان به ارمغان می‌آورد که با آن رنجها قابل قیاس نیست.» (رسالۀ دوم قرنطیان باب ۴ آیه ۱۷)