مسالهی ارتباط فرد با خدا و خود درونی او یک مسالهی کاملن شخصی است و در هر جامعهای نه تنها در ایران اسلام زده بلکه در تمام اروپا و امریکا هم صدق میکند. یک انسان حق دارد اندیشههای نسلهای گذشته را حفظ کند و بر اساس همان باورها زندگی کند و یا حق تغییر و انتخاب دارد. ما میتوانیم مسلمان بمانیم، یا به یک کمونیست تبدیل شویم و یا با تغییر اسلام به مسیحیت یا زرتشت روی بیاوریم.
اما آنچه جای تعجب است در بیشتر کشورهای اسلامی مانند جمهوری اسلامی ایران هر گونه تغییری محکوم به زندان، شکنجه و اعدام است. شاید یکی از دلایل اعدامهای پیاپی بهاییان، و زندانی کردن مسیحیان و دیگر اقلیتهای مذهبی این است که هستهی مرکزی نظام ( علی اکبر خامنهای و پسر ارشد وی مجتبی خامنهای ) بقای نظام و کرسی قدرت خود را در اسلام و ایران اسلام زده میبیند.
بدون شک رهبری که سی سال بر کرسی قدرت نشسته است تمایلی به تغییر ندارد. به همین جهت هر گونه تغییر باورها و عقاید را به گونهای دشمنی با نظام دیکتاتوری خود میبیند. پس اگر مساله را بسیار گستردهتر ببینیم، مسالهی مسیحیت و اعدام اقلیتهای مذهبی به خاطر باور شدید خامنهای و مقامات ارشد نظام اسلامی ایران به ایین اسلام نیست، بلکه خامنهای از این مساله میهراسد که همراه با هجوم باورهای مسیحیت افکار دیگری هم مخالف اسلام وارد ایران شود و اسلام یک دست در ایران متلاشی شود.
تو گویی این رهبر فاشیست ونمایندهی ارشد خدا بقای خود را در این میبیند که این جمعیت 75 میلیونی به صورت یکدست مسلمان باشند تا سیستم اسلامی ایران همیشه پا بر جا بماند.
به بیان سادهتر هرجامعه ای که کلمهی (تغییر ) را در خود هضم نکند وبه آسانی ایدههای جدید را سرکوب کند در راس آن نظام رهبرانی مانند خامنهای ،معمر قذافی،صدام حسین و بشارالاسد قرا دارند و به جای آن که خود را تغییر دهند تلاش میکنند 75 میلیون را سرکوب کنند به شرط آن که از مصالح سیاسی و اقتصادی خود دور نشوند و در این شرایط است که باید ملتهای روشنفکر قلمهای خود را مسلح کنند و برای کلمهی بنیادی و اساسی (تغییر) هزینه پرداخت کنند و به آزادی واقعی دست یابند .
با امید به خداوند منان به راهمون ادامه میدیم
ReplyDelete