Monday, April 29, 2013

جاسوسان جمهوری اسلامی در اسپانیا دستگیر شده‌اند.


کشف این گروه نفوذی در حالی است که خبرگزاری اف سی ان ان پیش از این در مورد فعالیتهای جاسوسی ماموران اطلاعاتی جمهوری اسلامی در بین مسیحیان ایرانی خارج از کشور گزارش مفصلی منتشر کرده بود.

به گزارش شبکه خبری  صدای آلمان، پلیس اسپانیا یک حلقه جاسوسی علیه اپوزیسیون ایران را دستگیر کرده است. دو مرد و یک زن به اتهام تعقیب و تهدید فعالان سیاسی ایرانی مخالف جمهوری اسلامی در مادرید و سانتاندر در شمال این کشور دستگیر شده‌اند.
وزارت کشور اسپانیا روز جمعه (۲۲ فوریه/۴ اسفند) اعلام کرد که پلیس این کشور سه نفر را دستگیر کرده ‌است که مظنون به فعالیت جاسوسی و خبرچینی علیه اپوزیسیون ایران بوده‌اند.به گفته خبرگزاری آسوشیتدپرس، این افراد مظنون در یک سازمان غیردولتی (NGO) اسپانیایی نفوذ کرده بودند که در عرصه کمک به پناهجویان فعال است.
این سه تن متهم هستند به اینکه ایرانیان پناهجوی عقیدتی را شناسایی می‌کرده‌اند و اطلاعات آن‌ها را به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران انتقال می‌داده‌اند. یکی از این سه تن در سفارت جمهوری اسلامی در مادرید کار می‌کرده، ولی هنوز مشخص نیست که چه سمتی در این سفارت‌خانه داشته است.

در اطلاعیه وزارت کشور اسپانیا آمده است که دستگیر‌ی‌ها در شهر توره‌لاوگا واقع در شمال کشور و در مادرید، پایتخت اسپانیا، صورت گرفته‌اند. زمان دستگیری‌ها مشخص نیست. به گزارش خبرگزاری آلمان، این حلقه جاسوسی با سفارت ایران در مادرید در تماس بوده ‌است.

یکی از سه نفر دستگیر شده، زنی است با تابعیت اسپانیایی که حرفه‌اش مشاورت حقوقی بوده است. یکی دیگر از آنان نیز دارای تابعیت اسپانیایی است و به عنوان مترجم کار می‌کرده است. هر دو نفر به یکی از سازمان‌های فعالان دگراندیش ایرانی در توره‌لاوگا نفوذ کرده بودند. گفته می‌شود، بر پایه اطلاعاتی که این سه تن به مقامات امنیتی جمهوری اسلامی داده بودند، یک مخالف ایرانی به‌طور غیرقانونی در سفارت ایران در مادرید بازداشت شده بود.
یاد آور می شود که گزارش مفصل شبکه خبر مسیحیان فارسی زبان پیش از این در مورد فعالیتهای جاسوسی ماموران اطلاعاتی جمهوری اسلامی در بین مسیحیان ایرانی خارج از کشور  مدتی قبل منتشر شد و این موضوع را تذکر داد.
سازمانهای اطلاعاتی چندگانه در جمهوری اسلامی از مساجد شیعه و سفارتخانه های جمهوری اسلامی در داخل اروپا به عنوان پایگاههای جاسوسی بر علیه مخالفان حکومت اسلامی و دگر اندیشان عقیدتی استفاده می کنند. نفوذ در داخل تشکلهائی که به ایرانیان کمک می کنند یکی از کارهای معمولی آنان است.

درشورای نگهبان قانون مجازات اسلامی تائید شد




این قانون پس از گذرندان دو دوره آزمایشی پنج ساله و فراز و نشیبهای زیاد و بحثهای فراوان در حالی به تصویب نهائی شورای نگهبان جمهوری اسلامی می رسد که به عنوان مهم ترین سند نادیده گرفتن حقوق زنان و اقلیتها در ایران تبعیضها را نهادینه می کند.

به گزارش شبکه خبر مسیحیان فارسی زبان به نقل از ایسنا، یک عضو حقوقدان شورای نگهبان از تایید لایحه مجازات اسلامی در شورای نگهبان خبر داد.حسینعلی امیری در گفت‌وگو با خبرنگار حقوقی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، با بیان این مطلب گفت: در جلسه چهارشنبه هفته گذشته بررسی لایحه مجازات اسلامی در شورای نگهبان به اتمام رسید و آنچه باقی ماند ارسال از سوی مجلس به رییس جمهور برای ابلاغ است.
 وی یادآور شد: لایحه مجازات اسلامی در زمان آیت‌الله هاشمی شاهرودی به عنوان رییس قوه قضاییه تهیه و به دولت ارسال شد. پس از ارسال به مجلس این لایحه در کمیسیون قضایی مورد بحث و بررسی‌های مفصل قرار گرفت و در نهایت چهارشنبه هفته گذشته نظرات شورای نگهبان کاملا تامین شد.این عضو حقوقدان شورای نگهبان تصریح کرد: مستندات فقهی این قانون ده‌ها جلد از فتاوای مراجع تقلید از متقدمین تا متاخرین و همچنین مطالعه تطبیقی در حقوق جزای روز است.
خبرگزاری جمهوری اسلامی ایرنا نیز در این مورد نوشت: سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس شورای اسلامی از تایید لایحه قانون مجازات اسلامی در شورای نگهبان خبر داد و گفت: به احتمال زیاد این قانون از اوایل خرداد ماه اجرایی می شود. ˈ محمد علی اسفنانیˈ روز شنبه در گفت و گو با خبرنگار اجتماعی ایرنا تائید کرد که  در جلسه چهارشنبه هفته گذشته شورای نگهبان ، بررسی لایحه قانون مجازات اسلامی به اتمام رسید و لایحه قانون یاد شده از سوی رییس مجلس به رییس جمهور ابلاغ شده است.
بنا به گزارش ایرنا؛ در سال 86 برای تصویب یک قانون جامع، لایحه مجازات اسلامی شامل کلیات، حدود، قصاص و دیات از سوی قوه قضائیه تهیه و به دولت فرستاده و پس از تصویب این لایحه در دولت، آذر ماه همان سال لایحه یاد شده به مجلس فرستاده شد.

لایحه قانون مجازات اسلامی در پنج باب کلیات، حدود، قصاص، دیات و مجازات های تعزیری و بازدارنده تنظیم شده که در باب کلیات، اصول کلی قابل اعمال در ابواب دیگر شامل تعاریف و قلمرو اعمال مجازات، مبنای مسئولیت کیفری و شخصی بودن مجازات، تقسیم بندی جرایم و مجازات ها بر اساس مبانی اسلامی، حدود مسوولیت کیفری و موانع آن، جهات تخفیف مجازات و شرایط آزادی مشروط، تعویق، تعلیق و زوال محکومیت کیفری مورد توجه قرار گرفته است.
لازم به توضیح است که این قانون برای اولین بار پس از هزار و چهارصد سال از آمدن اسلام به ایران  تلاش می کند نظرات مراجع تقلید شیعه را که خودشان هم در آنها با هم  اختلاف جدی دارند، بر اساس فتاوی آنها موسوم به قوانین شرعی و فقه اسلامی به عنوان قانون مدنی به مردم تحمیل نماید.
این قانون درحالی به تصویب نهائی رسید که بعد از دو دوره آزمایشی پنج ساله و کشمکشهای فراوان در جامعه سیاسی و مجلس به عنوان مهم ترین سند نقض حقوق زنان و اقلیتهای قومی و مذهبی در جامع شناخته می شود. حال این قانون می رود تا برای مدتی نامشخص تبعیض را در جامعه ایران نهادینه کند.
در حالی که چند ماده بسیار بحث برانگیز نظیر مواد مربوط به  "سنگسار" و "ارتداد"  به ظاهر اکنون از این قانون حذف شده اند. اما شورای نگهبان با تحمیل زیرکانه ماده ای به نام "اجرای احکام شرع" به قضات اجازه داده است که هرجا حکمی درباره یک موضوع در این قانون وجود ندارد قضات باید مطابق احکام شرعی حکم خود را صادر نمایند. بسیار واضح است که معنی این حکم چیست و چه پیامدهائی دارد.

آلن ایر: نقض گسترده حقوق بشر به نفع حکومت ایران نیست

دولت آمریکا در گزارش سالانه‌ای که از وضعیت حقوق بشر در کشورهای جهان می‌دهد، وضعیت را در ایران «وخیم» دانسته است.

در گزارش سالانه وزارت خارجه آمریکا در بخش مربوط به ایران که روز جمعه ۳۰ فروردین منتشر شده، با برشمردن نمونه‌هایی مستند، به ناپدید شدن‌ها، مجازات‌های سنگین و محروم‌کردن شهروندان از روند قانونی و حقوقی محاکمات و در عین حال معافیت ماموران خطاکار حکومتی از مجازات تاکید شده است.

در این زمینه آلن ایر، سخنگوی فارسی‌زبان وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا، به پرسش‌های رادیو فردا پاسخ گفته است.
آلن ایر: همانطور که شما می‌دانید هر سال وزارت امور خارجه (ایالات متحده) یک گزارشی چاپ می‌کند در مورد وضعیت حقوق بشر در سراسر دنیا. امسال ۱۹۲ کشور در این گزارش گنجانده شده است. و در مورد ایران همانطور که پرزیدنت اوباما بارها گفتند ما در کنارمردم ایران ایستاده‌ایم و از خواستشان در جهت برخورداری از حقوق اولیه‌شان از جمله آزادی[های] بیان، مطبوعات و مذهب حمایت می‌کنیم. و گام اول وظیفه ما برای مسئول نگاه داشتن حکومت ایران در قبال این وظایف حقوق بشر همان آگاه‌سازی است و گزارش‌دهی.

گزارش امسال چه تفاوتی داشته با سال‌های پیش؟

حوادثی که سال پیش اتفاق افتاده در گزارش امسال هست. مطلب فقط یک نمونه به عنوان مثال ماموران زندان در سوم نوامبر سال گذشته در ضمن یک بازجویی ستار بهشتی وبلاگ‌نویس را به شدت  مورد ضرب و شتم قرار داده و ایشان را کشتند. پلیس سایبری ایران چند روز پیش از آن، او را به اتهام درج مطالب ضد حکومتی در وبلاگش دستگیر کرده بود و این موضوع با اصل آزادی بیان افراد در منافات است. دولت ایران باید بداند که شکوفایی و پایداری هر حکومت مشروعیت است و از این نظر حکومت ایران باید آگاه باشد و باید درک کند که این نقض گسترده حقوق بشر به نفع خودشان نیست.

آقای ایر، با توجه به اینکه کمیسیون حقوق بشر وزارت خارجه ایالات متحده آمریکا یک نهاد بین‌المللی بی‌طرف نیست، تا چه حد کیفیت روابطش با کشورهای دیگر در ارزیابی‌اش از وضعیت حقوق بشر در آن کشورها تاثیر گذار است؟

گزارش سالیانه وزارت امور خارجه معتبر است. این جهت‌دار که نیست. اگر این را مقایسه کنید مثلا با گزارش گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد،‌ احمد شهید، می‌بینید که این گزارش سالیانه ما اعتبار دارد. ما کلی‌گویی که نمی‌کنیم. در این گزارش با جزییات، با تفصیل می‌پردازیم به نقض حقوق بشر در ابعاد مختلف در کشورهای مختلف جهان...

یعنی مثلا دوستی آمریکا با عربستان در نوع نگاهش به وضعیت حقوق بشر در آنجا تاثیری ندارد؟ چون به هر حال در آنجا نوع مجازات‌هایی که انجام می‌شود، مساله وضعیت آزادی‌های اجتماعی همیشه بحث برانگیز بوده در رسانه‌های بین‌المللی.

نه. ببینید. من شما را و شنوندگان شما را دعوت می‌کنم به گزارش سالیانه ما در مورد کشورهای عربستان سعودی، بحرین،‌ اسرائیل... نگاه کنید و این بخش‌ها را بخوانید تا ببینید ما جهت‌دار بودیم یا بیطرف بودیم.

 http://www.radiofarda.com/flashaudio.html

گفت‌وگو با احمد شهید گزارش‌گر ویژه سازمان ملل April 2013


Friday, April 26, 2013

حقوق بشر چيست؟



حقوق بشر، به راستى، حقوقى است که هر فردى، به علت آنکه انسان است از آن برخوردار است. اين تفکر بطور فريبنده اى ساده، عواقب سياسى و اجتماعى مهمى را با خود بهمراه دارد.
حقوق بشر، از آنجائيکه بر مبناى فقط انسان بودن شخص قرار دارد، جهانى ، برابر و سلب نشدنى است. اين حقوق بطور جهانگير به تمام نوع بشر تعلق دارد. يک موجود يا انسان است يا نيست و از اين رو حقوق بشر را بطور مساوى داراست و يا از آنها محروم است. و همانطور که يک فرد نمى تواند از انسان بودن خود بازايستد – - صرفنظر از آنکه چقدر با او بطور غير انسانى رفتار شود – - به همان شکل اين حقوق از دست دادنى نيست. يک فرد حق داشتن حقوق انسانى را داشته و توسط آنها قدرت مى يابد.
حقوق بشر، که هر شخصى صرفنظر از کشور و جامعه از آن برخوردار است، چهار چوبى را جهت سازمان سياسى و استاندار حقانيت سياسى ارائه مى دهد. جائيکه اين حقوق بطور سيستماتيک نقض مى شود، خواسته ها و مطالبات حقوق بشر بطور قاطعانه و بنيادين بروز مى کند. حتى در جوامعى که حقوق بشر عمومأ ارج گذاشته مى شوند، افراد، جهت رسيدن به آن استانداردهاى خود، دولتها را مرتب تحت فشار قرار ميدهند.
مبدأ حقوق بشر
تمام جوامع دنيا عقايد و اعتقاداتى در مورد عدالت، انصاف، احترام و عزت دارند. با اين حال، حقوق بشر مسيرى است در جهت اجراى بينش و تکوين ويژه اى از عدالت اجتماعى. د ر واقع، انديشه حقوق بشر – - انديشه اى که تمام افراد بشر، فقط بخاطر اينکه انسان هستند، از حقوق سلب نشدنى ويژه اى برخوردارند که قادرند از آنها عليه جامعه و حکمرانانشان استفاده کنند – - براى تمامى جوامع غير غربى و يا جوامع غربى غير مدرن اصلى، پديده اى غريب بشمار مى رفت.
تقريبأ تمامى جوامع پيش از عصر جديد به حکمرانان به ديده افرادى که با حاکميت کافى به نفع اکثريت جامعه ممالک را اداره مى کنند، مى نگريستند. اين قيموميت از طريق حکم الهى، قانون طبيعت، سنت و يا زد و بندهاى سياسى صورت مى گرفت. اين حق (استحقاق) تمامى نوع بشرنبود که زمامداران امور مى بايست عادل باشند. در يک جامعه منظم، مردم مى بايست از تعهدات سياسى زمامداران امور نفع مى بردند ولى مردم، حقوق انسانى يا طبيعى نداشتند تا بتوانند آنها را عليه فرمانروايان ظالم بکار گيرند.
حقوق بشر در اروپاى قرن 17، وارد جريان اصلى عمل کردهاى سياسى شد. رساله دوم دولت، نوشته جان لاک ( که در طلوع انقلاب عظيم انگليس که کينگ جيمز دوم را سرنگون ساخت در سال 1688 منتشر شد، ) نخستين تئورى تمام عيار حقوق طبيعى را ارائه داد.
تئورى لاک با وضعيت طبيعت پيش-اجتماعى که در آن افراد برابر، حقوقى طبيعى را در رابطه با حيات، آزادى ها و مايملک شان دارند، آغاز مى گردد. گرچه، در نبود دولت، اين حقوق چندان ارزشى ندارند. اين حقوق غير ممکن است که توسط عمل شخص محافظت شود و منازعه بر سر حقوق خود علت قدرتمند کشمکش هاست. از اين رو، افراد، جوامع را تشکيل داده و جوامع دولت ها را تا از اين طريق قادر به بهره برى از حقوق طبيعى خود کردند.
برطبق نظريه لاک، دولت براساس معاهده اجتماعى بين فرمانداران و فرمانبران است. شهروندان تـنها اگر دولت از حقوق انسانى آنها، که از نظر معنوى برتر و بالاتر از خواسته ها ومنافع دولت است، دفاع کند، مجبور به اطاعت از آن هستند. دولت تا حدى که بطور سيستماتيک بهره ورى حقوق انسانى شهروندان خود را محافظت کند، اجازه عمل دارد.
بينش حقوق بشر در آغاز فقط به طبقه متوسط مربوط مى شد. بورژوازى ( طبقه متوسط) در حال رشد اروپاى مدرن اوليه، عليه حقوق و خواسته هاى ميزان رشد و نمو بالا و امتيازات و مزيت هاى سنتى، بسته به مساوات انسانى طبيعى و حقوق طبيعى سلب نشدنى، خواسته هاى سياسى خود را به پيش برد. اين انقلاب سياسى بورژوازى ( طبقه متوسط) محدوديت هاى شديدى را با خود به همراه داشت. لاک، براى مثال، عليرغم گستردگى ظاهرى زبان حقوق بشر، تئورى حفاظت از حقوق مردان اروپائى دولتمند و داراى ملک را ارائه داد. زنان، بهمراه مستخدمين ” بى تمدن”، و مزد بگيران زن يا مرد، بعنوان حق داران بشمار نمى آمدند.
ولى به محض آنکه تصور و حقوق برابر و سلب نشدنى براى همه پيش آمد، مسئوليت اثبات ادعا به سوى کسانى که مانع اين حقوق براى افراد ديگر مى شوند جلب شد. براى مثال، ادعاهاى برترى با دلايل برترى نژادى يا داشتن فضيلت بالاتر توجيه شد. مزيت و برترى معمولأ با زور محافظت مى شد. برگزيدگان حاکم برجامعه، با قبول انديشه حقوق بشر، روز بروز فرار از منطق حقوق بشر را مشکل تر مى يافتند.
برخى از مجادلات عظيم سياسى دو قرن اخير در رابطه با بسط قيموميت شناخته شده حقوق بشر بوده است. کوشش در جهت اعطاى حق راى ماوراى تعداد اندک نخبگان مالک منجر به مجادلات شديدى در بيشتر ممالک اروپائى قرن نوزده شد. در خواست هاى کارگران جهت دستمزدهاى عادلا نه، حق تاسيس تشکيلات در ميان خود و نيز طلب شرايط کارى انسانى تر، اغلب منجر به زدوخوردهاى سياسى خشونت آميزى در بيشتر اروپا تا جنگ جهانى اول و در ايالات متحده تا مدتها پس از آن شد. پايان دادن به عدم پذيرش سازمان يافته حقوق بشر که در ذات سيستم مستعمره گرايى قرار داشت، مشکل سياسى جهانى مهمى در طى دهه هاى 50، 60 و 70 شده و تقلا در جهت از بين بردن تبعيض نژادى براساس نژاد و جنس در بسيارى از کشورها در طى 30 سال اخير، مسئله اى خطير بوده است.
در تمامى اين موارد، گروههاى محروم از حقوقى که به آنها داده شده بود جهت برسميت شناساندن قانونى حقوقى که از آنها سلب شده بود استفاده مى کردند. براى مثال، کارگران با استفاده از حق راى خود و آن اندازه که آزادى مطبوعات و اجتماعات اجازه مى داد جهت از بين بردن تبعيض هاى قانونى که بر اساس ثروت و ملک بنا شده بود، استفاده مى کردند. آنها خواستار حقوقى تازه که آزادى هاى واقعى، مساوات و امنيت کارى براى مردان ( و سپس زنان) به ارمغان مى آورد، بودند. اقليت هاى نژادى، قومى و مذهبى ، زنان و افرادى که تحت حکومت مستعمره اى زندگى مى کردند نيز از حقوق اعطايى به آنها استفاده کرده و جهت برسميت شناساندن خود و شرکت در امور جامعه بعنوان اعضايى برابر استفاده مى کردند.
در هر مسئله اى ، جوهر مشاجره اين بود که ما، کمتر از شما، انسان نيستيم. پس، ما نيز همان حقوق اساسى را که شما از آن بهره مند هستيد خواستار بوده و مساوات و احترام برابر را از کشور انتظار داريم. و در هر يک از موارد، پذيرش چنين دلايلى منجر به تغييرات سياسى و اجتماعى عظيمى گشت.
در دو دهه اخير، نيروى انقلابى تقاضاى حقوق بشر بسيار مشخص شده است. در سرتاسر گيتى، رژيم هايى که با بدبينى، زبان حقوق بشر را مخدوش کرده اند با شهروندانى مواجه گشته اند که آنها را وادار به جدى گرفتن حقوق بشر ساخته اند. علت اصلى سقوط امپراطورى شوروى، نارضايتى همه گير و در حال رشد اتباع بلوک کمونيست در پذيرش رد سيستماتيک حقوق بشر شناخته شده در سرتاسر گيتى بوده است. در آمريکاى جنوبى و مرکزى، دولتهاى سرکوبگر در طى دهه 1980 سقوط کردند. درآسيا و آفريقا، آزاد منش سازى و مردمى سازى، غيرعادى ولى واقعى بوده و در برخى کشورها ( براى مثال، کره جنوبى و آفريقاى جنوبي) چشمگير بود.
گسترش حقوق بشر نه طبيعى و نه اجتناب ناپذير است. پس روى، امکان دارد و حتى در بعضى موارد قابل وقوع است. ديکتاتورهاى سرکوبگر باقيمانده در جهان شايد تا مدتها بر سر قدرت بمانند. ولى درسى را که از جريانات اخير تاريخ مى توان آموخت اين است که هرگاه به مردم شانس انتخاب داده شود، حقوق بشر شناخته شده در جهان را انتخاب مى کنند. و هر کوتاهى و کمبودى که در ميان باشد، ما در دنيائى زيست مى کنيم که در آنها دولت هاى محدودتر از هر برهه اى از زمان قادر به رد انتخاب مردم از اين آزادى ها هستند.
حقوق بشر بعنوان مسئله اى بين المللي:
در دنياى پس از جنگ سرد، تقريبأ کليه کشورها، در سراسر مناطق گيتى، در هر سطحى ا زتوسعه، تعهد خود را بر حقوق بشر ابراز مى دارند. يکى از نشانه هاى ژرف آن کنفرانس جهانى حقوق بشر 1993 در شهر وين بود که نتيجه آن امضاى طيفى از اعلاميه ها و اعلام عمل هاى گوناگون توسط 171 کشور جهان بود. با گسترش مداوم آزاد منش سازى و مردمى سازى سياسى، دولت هاى بيشترى تحت فشار هستند تا تعهدات خود را در اين زمينه ها بر مرحله عمل در آورند. در دنياى امروز، موارد مکرر نقض حقوق بشر، سستى مشروعيت ملى و بين المللى يک رژيم را حاصل مى شود.
اين وضعيت از لحاظ تاريخى بى سابقه است. حقوق بشر براى فقط نيم قرن است که موردى تـثبيت شده در مناسبات بين المللى شده است. تا قبل از جنگ جهانى دوم، حتى قـتـل عام و نسل کشى هايى چون همه کشى روسها عليه يهوديان و قتل عام ارامنه توسط ترکها فقط با يک اعلام نارضايتى مودبانه پايان مى گرفت. تخلفات نه چندان چشم گير حتى موضوع مناسبى براى مکالمات سياسى بشمار نمى آمد.
اينکه چگونه دولتى در محدوده خود با اتباع خود رفتار مى کند موضوعى کاملأ در محدوده و قلمرو داخلى آن کشور محسوب مى شد. در واقع خود کشورها و جامعه بين المللى خود را متعهد ديدند تا در چنين امورى دخالت نکنند. حتى پيمان ايده آليستى ليگ ملتها (Covenant of the League of Nations ) نيز از حقوق بشر به عنوان موضوعى که از لحاظ بين المللى قانونى باشد ذکر نمى کرد.
از کشتار يهوديان تا جنگ سرد: کشتار يهوديان، که در آن نازى هاى آلمان بطور سيستماتيکى سعى در از بين بردن يهوديان اروپا داشتند، موضوع حقوق بشر را به صحنه مناسبات بين المللى کشاند. جامعه بين الملل، با وجود قساوت تکان دهنده نازى ها، فاقد زبان سياسى و حقوقى در محکوم نمودن آنها بود. قـتـل عام شهروندان خلا ف قواعد بين المللى نبود. دولت آلمان ممکن بود تحت قوانين جنگ در رابطه با رفتارش با شهروندان در مناطق اشغالى مسئول بوده باشد ولى در کشتن آلمانى ها صرفأ از حقوق مستقل خود استفاده مى کرد. و ديپلماسى ” واقع گرا” سنتى، که منافع ملى را بر حسب قدرت مملکت معين مى نمود، هيچ گونه علا قه مربوط و اساسى را که توسط رفتار وحشيانه اتباع خارجى تهديد مى شد، نمى يافت.
محکمه هاى جنايات جنگى نورمبرگ (Nuremberg ) (1945 – 1946 ) اتهام بى سابقه جنايات عليه بشريت را عرضه کرد. براى اولين بار، مقامات رسمى يک کشور از لحاظ قانونى براى تخلفات شان عليه افراد و اتباع، نه کشورها، و کسانى که در بسيارى از موارد مليت آن کشور را داشته وخارجى نبودند، در برابر جامعه مسئول شناخته شدند. ولى در سازمان ملل بود که حقوق بشر واقعأ بعنوان موضوع مناسبات بين المللى بروز کرد.
حقوق بشر در منشور سازمان ملل که در سال 1945 بتصويب رسيد جاى مخصوصى براى خود دارد. اين سازمان نوپا بسرعت دست بکار شد تا معيارها و ضوابط حقوق بشر بين المللى اصيل را وضع کند. در روز 10 دسامبر 1948، مجمع عمومى سازمان ملل، اعلاميه جهانى حقوق بشر (Universal Declaration of Human Rights ) را تصويب نمود. اين ليست جامع حقوق انسانى، روشى را تدوين کرد که طريقى را که کشورهاى جهان با شهروندان خود رفتار مى کنند نه تنها يک مسئله بين المللى مشروع استبلکه منوط به استانداردهاى بين المللى نيز مى باشد.
با آغاز جنگ سرد، حقوق بشر نيز بيشتر و بيشتر بشکل سلاح منازعات فکرى در آمد. همانطور که ايالات متحده مايل به پذيرش وحشيانه ترين عمل کردهاى ضد حقوق انسانى در رژيم هاى ضد کمونيستى ” دوستانه” بود، اتحاد شوروى نيز در موقع لزوم کاملأ آماده استفاده از زور در جهت تـثبيت رژيم هاى خودکامه ” دوستانه ” که در دايره نفوذ آن عمل مى کردند، بود.
بعلاوه، برخى از کشورها مايل به چيزى بيشتر از بيانيه پرقدرت ضوابط ارائه شده توسط اعلاميه جهانى حقوق بشر بودند. آنها، گرچه ديگر مايل به جدا کردن کامل حقوق بشر ماوراى قلمرو بين المللى نبودند، با اين حال حتى اجازه بازبينى هاى چند جانبه شيوه هاى حقوق بشر ملى را نمى دادند چه برسد به تحميل بين المللى يا حتى اجبار آنها. به کميسيون حقوق بشر سازمان ملل حتى اجازه مرور هزاران شکايتى که در رابطه با نقص حقوق بشر به سازمان ملل مى رسيد، داده نمى شد.
سازمان ملل يک دولت جهانى نيست که بر کشورها حاکميت داشته باشد بلکه سازمانى است بين دولتى. بدون تائيد اعضاى خود – کشورهاى مستقل – قادر به انجام هيچ کارى نيست. در طى بيست سال اول جنگ سرد، هيچيک از کشورهاى بلوک مايل نبود که به سازمان ملل اجازه عمل در قلمرو حقوق بشر دهند.
تا اواسط دهه 60، کشورهاى آسيائى – آفريقائى بزرگترين گروه را در سازمان ملل تشکيل مى دادند. اين کشورها، که متحمل سلطه مستعمراتى شده بودند، علاقه ويژه اى به حقوق بشر داشتند. بلوک شرق و برخى از کشورهاى اروپائى و آمريکائى با آنها همدردى ميکردند. سازمان ملل مجددأ حقوق بشر را مورد بررسى قرار داد.
از اين مهم تر، معاهده هاى حقوق بشر بين المللى در دسامبر 1966 به پايان رسيد. اين معاهده ها به همراه اعلاميه جهانى موضع اصيل حقوق بشر شناخته شده ملل هستند.
جامع بودن اين معاهده ها خود سازمان ملل را ملزم مى ساخت که کار حقوق بشر را از تشکيل استانداردها به اجراى استانداردها بکشاند. در اين زمينه سازمان قادر به انجام هيچ کارى در دهه اول کار خود نشد.
در غياب يک ارگان قانونى بين المللى، قانون بين المللى تا حد زيادى قراردادى باقى مى ماند. بيشتر تعهدات قانونى بين المللى امروزه از پيمان هايى سرچشمه مى گيرند که از معاهدات رسمى و مستند بين خود کشورها تشکيل شده است. از آنجائيکه دولت ها در قبول و رد معاهده ها ، بسته به مناسب بودن آنها، آزادى عملى دارند، تعهدات قوانين بين المللى تا حد زيادى داوطلبانه است. از اين رو کشورها آزادانه مختارند تا تعهدات بين المللى را تشکيل دهند که از لحاظ بين المللى اعمال شدنى نيست. که دقيقأ همان کارى است که در مورد حقوق بشر به انجام رساندند.
ساختار “اجرايى” معاهدات را در نظر گيريد. کشورها مى بايست گزارشهاى مکررى در رابطه با پيروى شان از قوانين تسليم کنند. کميته هاى سرپرستى قادر به پرس وجوى نمايندگان کشورها در باره گزارشات و تذکر در رابطه به ضعفهاى آنها هستند. ولى اين کميته ها قادر به يافتن تخلفات از معاهده، تقاضاى تغيير در روش کشورها ويا حتى در صدد جبران خسارات قربانيان نمى باشند.
گرچه ضوابط حقوق بشر تا اواسط دهه 1960، از لحاظ بين المللى شناخته شده بود، اجراى اين ضوابط کاملأ در عهده کشورها بود. نظام حقوق بشر که در سرتاسر گيتى در حال گسترش است، استقامت و پايدارى منطق احترام به اقتدار را، حتى تا به امروز، منعکس مى کند.
تجديد حيات کارتر: پيشروى هاى کوچکى در اواخر دهه 1960 و دهه 1970 بوقوع پيوست. کميسيون حقوق بشر سازمان ملل اختيار يافت تا نقص حقوق بشر را در کشورهاى بخصوصى مورد بررسى قرار دهد. نقض حقوق بشر در مناطق اشغالى اسرائيل، آفريقاى جنوبى و شيلى مورد رسيدگى قرار گرفت. ولى نقطه عطف حقوق بشر بعنوان يک مسئله بين المللى در سال 1977، وقتى جيمى کارتر پست رياست جمهورى آمريکا را بعهده گرفت، بوقوع پيوست.
کارتر با قبول حقوق بشر بعنوان اولويت خط مشى خارجى آمريکا، لااقل تا حدى توازن حقوق بشرجهانى را از سياست هاى غرب – شرق جنگ سرد و منازعات شمال – جنوب بر سر نظم جديد اقتصادى بين المللى، برهم زد. اين محرکى جديد به حقوق بشر داده و باعث مشروعيت بيشتر طرفداران حقوق بشر در سرتاسر جهان شد.
در داخل سازمان ملل، کميسيون احيا شده حقوق بشر، به سرپرستى کانادا، هلند و کشورهاى ديگر، معاهدات نوينى در رابطه باحقوق زنان ( 1979)، شکنجه ( 1984) و حقوق کودکان ( 1989) ارائه داد. افراد صالحى گماشته شدند تا تخلفات حقوق بشر را در کشورهاى گوناگون مورد رسيدگى قرار دهند. کميسيون همچنين شگرف هاى نوين خلا قه اى را تدبير کرد تا با نوع ويژه اى از تخلفات، بويژه ناپديد شدگى، مقابله شود.
اواسط دهه 1970 شاهد بروز حقوق بشر در عرصه خط مشى خارجى دوجانبه بود. براى مثال، ايالات متحده و کشورهاى اسکانديناوى شروع به بررسى روش هاى حقوق بشر کشورهاى دريافت کننده کمک، در رابطه با خط مشى هاى حمايتى خود نمودند. و لايحه پايانى هلسينکى 1975 (Helsinki Final Act of 1975 ) آشکارا حقوق بشر را در معرض مناسبات آمريکا و شوروى قرار داد.
تا اواسط دهه 1980، منازعه در بيشتر کشورهاى غربى کمتر بر اينکه آيا حقوق بشر مى بايست در خط مشى خارجى نقش داشته باشد - - مسئله اى که در اواخر دهه 1970 و اوايل دهه 80 هنوز بحث برانگيز بود – دور مى زد تا آنکه کدام يک از اين حقوق مى بايست بکاربرده و اينکه در کجا اعمال شود.
دهه 1970 نيز دهه اى بود که در آن سازمان هاى غير دولتى (NGOs ) نگران حقوق بشر بعنوان يک نيروى سياسى عظيم سر برآوردند که با دريافت جايزه صلح نوبل برای سازمان عفو بين الملل (Amnesty International ) در سال 1977، جهت پشتيبانى اين سازمان از زندانيان سياسى، اثرى بزرگ بر جاى نهادند. تا سال 1980، حدود 200 سازمان غير دولتى در آمريکا وجود داشت که از طريقى با مسئله حقوق بشر ربط داشت وحدود همين تعداد نيز در انگليس فعاليت داشتند.
اين گروهها، علاوه برحمايت شان از قربانيان تخلفات و سوء استفاده از حقوق بشر، در عرصه تغيير خط مشى هاى حقوق بشر جهانى چند جانبه و دو جانبه نقش مهمى را ايفا نمودند. مبارزات بين المللى عليه شکنجه توسط عفو بين الملل در دهه 1970 و 1980 نقش عظيمى در صدور معاهده 1984 سازمان ملل بر عليه شکنجه داشت.
در سطح ملى، بخش هلندى عفو بين الملل در صدور گزارش رسمى 1979 دولت در مورد حقوق بشر و توسعه آن نقش داشت. و فعالين ضد نظام آپارتايد در ايالات متحده و چندين کشور اروپائى تاثيرى بس عظيم در خط مشى خارجى برعليه آفريقاى جنوبى در دهه 1980 داشتند.
جو پس از جنگ سرد: رويدادهاى پس از جنگ سرد باعث تحکيم روش هاى چند جانبه، دو جانبه و مافوق مليتى حقوق بشر شد. مکانيسم هاى چند جانبه اى موجود با شدت هر چه تمام تر و بى طرفى کامل ترى اجرا شده و ابتکارات نوينى، همچون تشکيل کميسيون عالى حقوق بشر سازمان ملل، که تعهد و مسئوليت نظارت بين المللى شديدتر بر حقوق بشر در ميان کشورها دارد، بکار برده شد. در بيشتر ممالک، حقوق بشر در دستور عمل هاى سياست خارجى، بيشتر بشکل يک مسئله ريشه دار و کمتر بشکل يک مسئله پر جنجال تبديل شده بود و مدافعين و سازمان هاى حقوق بشر غير دولتى نقش مهمى را در صحنه سياست بازى مى کردند.
موارد حقوق بشر جهانى هنوز يک بحث سياسى داغ است. در کنفرانس جهانى وين، تعداد اندکى از کشورها، نهايتأ ناموفق، مخالف کو شش هاى جامعه جهانى در وادار ساختن کشورها در پيروى از استانداردهاى تعيين شده توسط اعلاميه جهانى و معاهده هاى مربوط به آن بودند. در مناسبات دو جانبه، مطرح کردن موارد حقوق بشر هنوز از نظر بسيارى کشورها خوشايند نيست همانطور که مى توان از مناسبات خشک بين چين و شرکاى بازرگانى آن در سالهاى پس از قتـل عام اهالى چين در ميدان تيانان من(Tiananmen Square ) آن را بوضوح مشاهده کرد. بيشتر کشورهاى جهان هنوز از تحميل حقوق بشر در سطح بين المللى به اندازه اى که برخى از NGO هاى حقوق بشر را راضى کند ممانعت مى ورزند.
بسيارى از کشورها، با اينکه تا حد زيادى در بکار بستن اين حقوق در چند دهه اخير تلاش نموده اند ولى هنوز راه زيادى باقى مانده است. هنوز رژيمهائى در سراسر جهان – - کوبا، عراق، برمه، کره شمالى و کشورهاى ديگر - - در قدرت هستند که تخلفات حقوق انسانى در آنها مرتب رخ مى دهد. و همانطور که در گزارش هاى گروه هاى گوناگونی همچون سازمان غير دولتى ناظر حقوق بشر و وزارت امور خارجه آمريکا، بسيارى از کشورهاى جهان هنوز مشکلات حقوق بشر عظيمى دارند.
با اين حال، علاقه و اشتياق نوينى در بين جامعه ملل در جهت تحت فشار قرار دادن مواردى که نقض حقوق بشر بطور سيستماتيکى صورت مى گيرد بوجود آمده است. در طى جنگ سرد، نسل کشى در کمبوجيه با اظهار همدردى و تاًسف همراه بود و نه بيشتر. در سال 1994 در کشور روواندا (Rwanda )، در عوض، جامعه ملل با دخالت نظامى به پاسخ نسل کشى رفت. در ا ل سالوادور، ناظرين حقوق بشر سازمان ملل نقشى بس عظيم در دستيابى به يک معاهده سياسى و خلع نظامى پس از يک جنگ داخلى ده ساله در کشور داشتند. در سومالى، وقتيکه کشور در دام سياستهاى فرمانراوايان ظالم افتاد، نيروهاى نظامى چند جانبه اى دخالت کرده تا عملأ صدها هزار نفر انسان بى گناه را از گرسنگى نجات دهند. و در کمبوجيه، عمليات عظيم سازمان ملل به براندازى نيروهاى ويتنامى اشغال کننده و استقرار يک دولت منتخب آزاد انجاميد.
حال کشور بوسنى را در نظر گيريد. پس از سه سال ونيم امتناع از سر فرود آوردن به زور و سياست هاى تزکيه قومى، جامعه ملل، به رهبرى ايالات متحده، موافقت نامه اى جهت پايان جنگ داخلى، که نزديک به يک چهارم ميليون کشته و 2 ميليون نفر را آواره کرد، را تدوين کرد. اينکه صلح تا چه حد پايدار مى ماند روشن نيست. ولى تمايل کشورهاى عضو پيمان آتلانتيک شمالى ( ناتو) و چندين کشور غير عضو در اروپاى مرکزى و شرقى جهت مهيا نمودن 50 هزار قواى نظامى در به اجرا گذاشتن مفاد صلح ديتون (Dayton ) ، به روشنى، افزونى اهميت سياست هاى انسان دولتى و حقوق بشر در برنامه هاى کار ممالک در سطح کشورى و جهانى در دهه 90 و ماوراى آن را نشان مى دهد.
مکانيسم هاى اجرايى و بازبينى بين المللى
دگرگونى مناسبات بين المللى حقوق بشر در سطح ضابطه اى، بويژه قابل توجه بوده است. براى مثال تا اواسط سال 1998، معاهده هاى حقوق بشر بين المللى توسط 137 از 140 کشور، بيش از سه چهارم کشورهاى جهان بتصويب رسيد. گرچه ارگانهاى بين المللى نقش ثانوى را د ر اجراى اين معيارها بازى مى کنند، دولتها هر چه بيشتر پاسخگوى جامعه بين الملل در رابطه با عمل کردهاى حقوق بشر در کشورهايشان مى باشند. معاهده بين المللى حقوق مدنى و سياسى سازمان ملل يک کميته ناظر از خبرگان مستـقـل – - کميته حقوق بشر (The Human Rights Committee ) – - را تشکيل داد که هدف اساسى آن مرور گزارشهاى دريافتى کشورهاى گوناگون جهان است. کميته هاى مشابهى نيز توسط قطع نامه هاى حقوق بشر بين المللى در زمينه تبعيض نژادى، حقوق زنان، شکنجه و حقوق کودکان بوجود آمده است.
با اينکه سئوالات ارائه شده از کميته در طى مرور اين گزارشها اغلب آگاهانه و پژوهشى است، نماينده کشور گزارش دهنده مجبور به پاسخ گويى به هيچ گونه از سئوالات نيست چه برسد که جواب قانع کننده اى دهد. برخى از گزارش ها فقط به برخى از قوانين و تکه هايى از قانون اساسى و يا بديهتأ ادعاهاى طفره آميز از اطاعت از اين قوانين، اشاره مى کند. کيفيت گزارش هرچه که باشد، پس از مرور، فرآيند نظارت کننده معمولأ تا موعد گزارش بعدى اتمام مى پذيرد.
طرق گزارشى قاعدتأ قادر به اعمال زور بر کشورهاى متمرد در جهت تغيير سياست هاى سرکش آنها نيست. با اين وجود اين گزارشات قادر به ارائه مشوق هاى اضافى براى کشورهايى که درجستجوى بهبود يا محافظت از پرونده حقوق بشرشان باشند، مى باشد. تنظيم يک گزارش ملزم به مرورى جامع از قوانين و عمل کردهاى آن کشور دارد، که در نتيجه احتمال دارد که باعث بر ملا شدن مواردى شود که اصلاحات لازم و يا امکان پذير باشد. همچنين اين فرآيند، يادآور متـناوب مستحکمى به مقامات رسمى کشورها در جهت تعهدات قانونى بين المللى آنها، بشمار مى رود.
گزارش هاى حقوق بشر، چون از سوى دولت هاى گزارش دهنده مى رسد، احتمالأ ارائه گر کمترين تخطى از تمامى مکانيسم هاى نظاره گر بين المللى است. سيستم هاى گزارش دهنده همچنين اين حسن را دارند که به موارد حقوق بشر قبل از آنکه شدت يابد، اجازه مى دهد که مطرح شوند. ولى چون دولت کنترل اين مکانيسم را در دست دارد، اين روش دستخوش قصور و سوء استفاده است.
کميته حقوق بشر همچنين ممکن است  شکايات دريافتى از افراد کشورهای طرف در ( نخستين) پروتوکل اختيارى معاهده، را مورد رسيدگى قرار دهد. گرچه يافته هاى کميته حقوق بشر اعمال پذير نيست، بسيارى از کشورها آنرا به اجرا گذاشته اند. براى مثال، کانادا در قوانين مربوط به حقوق سرخ پوستانى که در سرزمين هاى قبيله اى خود مى زيستند تجديد نظر کرد، اهالى موريتانى قوانين مربوط به حقوق زنان را تغيير دادند و هلند قانون تامين اجتماعى تبعيض گونه خود را تغيير داد. کميته های خبره در زمينه شکنجه و تبعيض نژادى نيز قدرت هايى مشابه را دارا هستند.
مکانيسم شکايت فردى قوى تر در داخل شوراى اروپا وجود دارد. تصميمات کميسيون اروپائى حقوق بشر، گرچه از لحاظ فنى مقيد نيست، معمولاً مورد پذيرش کشورها است. دادگاه حقوق بشر اروپا تصميمات مقيد قانونى در تقريبأ 200 مورد گوناگون از جمله مواردى همچون سئوالات جنجال برانگيز در مورد وضعيت اضطرارى عمومى گرفته است. اين يک مورد جهانى است که در آن انتـقال صلاحيت مهمى جهت اعمال حقوق بشر از کشورها به يک ارگان سياسى مافوق ملى داده شده است. متاسفانه، موارد منطقه اى در کشورهاى آمريکاى مرکزى، جنوبى و آفريقا موفقيت کمترى در رابطه با شکايات فردى داشته اند و آسيا و جهان عرب حتى کميسيون هاى حقوق بشر منطقه اى ندارند.
جاذبه موارد فردى در اين است که عينيت و ويژگى آنها موضوع را براى کشورها جهت شانه خالى کردن از مسئوليت مشکل مى سازد. جهت اجتناب از يک بى آبرويى همگانى، يک کشور امکان دارد که زندانيان سياسى را آزاد کرده و يا به قربانيان خسارت بپردازد – - گرچه سه سيستم دادخواست معاهده گونه جهانى در مجموع، کمتر از هزار مورد را تا به حال مورد رسيدگى قرار داده است. روش هاى متمرکز به قربانيان انفرادى، در رسيدگی به الگوهای وسيعتر و نيروهای ساختاری عميق تر عاجز مى مانند.
از اين رو، قابل توجه است که به کميته ضديت با شکنجه (Committee Against Torture) اجازه داده شد، تا شکايات دريافتى در مواردى که شکنجه بطور سيستماتيکى اعمال مى شود را مورد رسيدگى قرار دهد. ولى دقيقأ به علت اينکه چنين کار بردهايى نياز به تغيير دولت ها را موجب مى شود، به شکل وسيعى از آنها استفاده نمى شود. هيچ کميته مستـقل خبرگان ديگرى اين حاکميت را ندارد و ” شيوه 1503 “ مشابه در کميسيون حقوق بشر سازمان ملل در طى دو دهه اول کار خود، به کمتر از دوازده مورد رسيدگى کرد.
اينجا نيز همچون جاهاى ديگر، مى توان رابطه معکوس بين قدرت و بعد شيوه هاى ناظر بين المللى و تمايل کشورها به همکارى با آنها را ديد. و چون کشورهاى خود مختار حق شرکت نجستن در بيشتر سيستمهاى اجرايى حقوق بشر بين المللى را دارند، معاوضه بين قدرت و پوشش اين عمل کرد يک مسئله جدى و پايدار است.
گروه ديگرى از مکانيسم هاى نظارت کننده حقوق بشر بر حمايت و گزارشهاى تحقيقى تمرکز دارد. پيشگام در اين فعاليت ها کميسيون بين آمريکايى حقوق بشر (Inter-American Commission on Human Rights ) است. گزارشهاى اين کميسيون در مورد شيلى در دهه 1970 و 1980 عنصر مهمى در مبارزه بين المللى بر عليه دولت ژنرا ل پينوشه بود و گزارش 1978 اين کميسيون در رابطه با نيکاراگوئه بنظر نقش مهمى در سرنگونى دولت سوموزا (Somoza ) داشت.
در طى دو دهه اخير، کميسيون حقوق بشر سازمان ملل کوشش هاى پيگير و قابل توجهى را در رابطه با مطالعه ممالک، که شامل کشورهاى سياسى چون گواتمالا، ايران و برمه مى شد، اختصاص داد. معمولأ کميسيون از طريق يک راپورتر ويژه – - يک بازپرس و متخصص نيمه مستقـل – - عمل مى کند. اين بازپرس، علاوه بر تهيه گزارش رسمى به کميسيون، معمولأ سعى در نگهدارى يک رابطه دوجانبه با دولت هاى تحت رسيدگى دارد تا از اين طريق حضور مداوم خود را برقرار و کانال نفوذ را بازنگه دارد.
کميسيون حقوق بشر سازمان ملل همچنين يک سرى کوششهاى ” درون مايه اى ” مبتکرانه جهت رسيدگى به انواع و اقسام تخلفات حقوق بشر، با برپايى گروه عمل کرد بر ناپديد شدگى اجبارى يا غير ارادى در سال 1980، به عمل آورد. در دهه اول کار خود، اين گروه بيش از 19 هزار مورد را رسيدگى نمود. در سال 1985، پيتر کويجمان (Peter Kooijmans) ، سرپرست بازنشسته کميسيون، به منصب بازجوى ويژه در مورد شکنجه گماشته شد. کويجمان تا سال 1993، زمانی که به پست وزير امور خارجه هلند گماشته شد، در اين منصب بود که اين خود نشانگر افزايش ارجهيت حقوق بشر در سياست خارجى لااقـل برخى کشورها بود. بازپرسان و گروههاى عمل کردى ديگر نيز تشکيل شده تا با موارد اعدام هاى اختيارى و فورى، بازداشت هاى اختيارى، تعصباتمذهبى، تخلفات حقوق بشر توسط مزدوران و تبعيض نژادى مقابله کند.
جديدترين ناظر حقوق بشر بين المللى، کميسيون عالى نيمه مستقل حقوق بشر سازمان ملل است که به پيشنهاد کنفرانس جهانى وين در سال 1994 تشکيل شد. گرچه هنوز زود است تا اثرات اين تصميم را ارزيابى کرد ولى برگماشتن مرى رابينسون، رئيس جمهور سابق ايرلند، در سال 1997 به مقام سرپرستى اين سازمان، توجه عميق و شديد اين سازمان را نشان مى دهد.
سازمان هاى غير دولتى و کشورها: نقش هاى متفاوت آنها
همانطور که پيش از اين خاطر نشان شد، فعاليت هاى مافوق مليتى سازمان هاى غير دولتى حقوق بشر، خارج از قلمرو کشور خود وسياست هاى دوجانبه اى کشورها، اغلب براى سياست هاى بين المللى حقوق بشر به اندازه انستيتوهاى چند جانبه اى رسمى که در بالا از آن سخن برده شد، حائز اهميت مى باشند. علاوه بر مبارزات بين المللى عفو بين الملل (Amnesty International )، چنين سازمان هاى غير دولتى چون ناظر آمريکاى جنوبى ( American Watch) ،اتحاديه آزادى هاى فردى آمريکا(American Civil Liberties Union ) ، و برخى سازمانهاى ديگر بازيگران مهمى در صحنه مبارزه بر سياست هاى آمريکاى مرکزى در دهه 1980 بوده اند. در آمريکاى شمالى و اروپا، اين سازمان ها نقش مهمى را در منازعات ملى بر سر تحريم هاى گوناگون عليهآفريقاى جنوبى در طى دهه 1980 باز نمودند.
اين سازمان هاى غير دولتى، به علت موقعيت خصوصى خودشان با آزادى کامل از کنترل سياسى کشورها قادر به عمل هستند. و از آنجائى که نگران سياست هاى خارجى که احتمالأ با اهداف حقوق بشرشان مغايرت دارد نيستند، اغلب قادرند که موارد حقوق بشر را بهتر ارائه دهند.
اين سازمانهاى غيردولتى حقوق بشر همچنين می توانند برترى ويژه اى بعنوان حاميان ملى روش هاى حقوق بشر بهتر دارا باشند. از آنجائيکه آنها تمرکز ويژه اى داشته و عمومأ ناپيوستار هستند، اغلب قادر به مطرح کردن حقوق بشر در کشورها بشکلى که هيچ ارگانى ديگر قادر به انجام آن نيست مى باشند. بويژه جاهائى که فعاليت سياسى مستـقـل تحت فشار بوده و جامعه مدنى ضعيف قلمداد مى شود، همچون بلوک شوروى و يا شاخ جنوبى آمريکاى جنوبى در طى اواخر دهه 70 و اوايل 80، سازمان هاى غير دولتى حقوق بشر تـنها صداى ملى بودند که کاملأ خاموش نشده بودند. به همين شکل امروز نيز در کشورهائيکه مردمى سازى و آزادمنش سازى ناقص باقى مانده، فعاليت هاى سياسى پارتيزانى بسيار خطرناک تر از فعاليتهاى حقوق بشرى است کهوجه پارتيزانى کمتر دارد. و هم سازمانهاى غير دولتى حقوق بشر ملى و هم بين المللى نقش ويژه اى را در زمان گشايش فضاى سياسى و يا تهديد به بستن ا دارند چون هدف آنها فقط تمرکز برروى حقوق بشر است.
گرچه، سازمانهاى غير دولتى مى بايست بر قدرت تبليغاتى تکيه کنند. اين سازمانها فاقد منابع حتى ممالک ضعيف هستند. کشورها نامتـقاعد باقى مى مانند. و برخى کشورها حتى از قدرت هاى اعمال زورخود عليه اعضاى سازمانهاى غير دولتى حقوق بشر استفاده کرده و آنها را قربانيان تازه خود مى سازند.
کشورهاى حاکم تقريبأ عکس قدرت ها و ضعفهاى سازمانهاى غير دولتى حقوق بشر را دارا هستند. کشورها در خط مشى هاى خارجى خود مى بايست يک سرى منافع خود را جاى دهند. سياست خارجى هرگز نمى تواند کاهش يافته يا شبيه سياست هاى حقوق بشر شود. بعلاوه سياست خارجى از روى طبيعت خود بيشتر به سمت تحقق منافع ملى سوق دارد که بندرت حقوق بشر را ماوراى منافع سياسى – مالى کشور قرار مى دهد. ولى وقتى کشورها آرمان هاى حقوق بشر را در عمل کرد خود قرار مى دهند، عمدتأ از منابع، کانالهاى نفوذ و حتى قابليت هاى مردمى برخوردارند که سازمانهاى غير دولتى از آن برخوردار نيستند.
نقش ملى کشورها نيز بايد مورد تاکيد قرار گيرد. کشورها، علاوه براينکه تخطى کنندگان اصلى حقوق بشرهستند، مکانيسم اساسى جهت حفظ و اجراى حقوق بشر در دنياى امروزى نيزمى باشند. هدف نهايى حمايت از حقوق بشر همانا تغيير عمل کردها و قوانين کشورهاست. کمک بازيگران بين المللى از اين رو تقريبأ هميشه در رده دوم نسبت به تلاشهاى سياسى ملى که از طريق آن شهروندان دولت هاى خود را مجبور به احترام به حقوقشان مى سازند قرار مى گيرد. عمل کرد بين المللى قادر مى سازد، که اين مراحل به سرعت پيش رفته، کمک هاى لازم را به حاميان حقوق بشر ارائه داده و انگيزه هاى بيشترى را به رژيم هايى که حقوق شهروندان خود را محترم مى شمارند ارائه نمايد. مسئله حقوق بشر مى بايست در حد کشورى نهايتأ توجيه و وضع شود.
در نهايت، در تفکر در مورد فشارهاى حقوق بشر بين المللى بر کشورها، نقش فعالان اين حقوق که فقط بطور نامنسجم در گير هستند، يا ممکن است حتى يک قيمومت حقوق بشر آشکار نداشته باشند، را نمى توان از نظر دور داشت. براى مثال، کنفرانس جهانى حقوق بشر وين در سال 1993، يک گردهمايى تک موردى که فقط يکبارانجام شد، کمک نمود تا پس از جنگ سرد توجه جهانى مجددأ به حقوق بشر در جهان متمرکز شود. دادگاههاى جرايم زمان جنگ براى يوگسلاوى سابق و روواندا ارگانهايى هستند که به جهت دادن به فعاليت حقوق بشر بين المللى کمک مى کنند. کنفرانس جهان چهارم زنان سازمان ملل 1995 در بيجينگ سعى در ارائه دادن موارد زنان بشکلى بس عميق تر به مسير اصلى مجادلات حقوق بشر بين المللى داشت. بانک جهانى، در تاکيد اخير خود بر ” حاکميت خوب” به موارد حقوق بشر مهم دست گزارده است. و هر دو، شوراى اروپا و اتحاديه کشورهاى اروپائى، اهميت گنجايش خط مشى های محافظت از حقوق بشر در پيرامون اروپا را تاکيد نموده اند.
سيستم پاسخگويى بين المللي
“ حاکميت دولت … هنوز حاکميتى ناخالص است: براى عدالت کامل، بايد تصديق و رضايت افراد تحت حکومت را در اختيار داشت. هيچ حقى خالص بر من و اموالم بجز آنچه واگذار مى کنم ندارد. پيشرفت از يک حکومت مطلق به يک حکومت محدود، و از يک حکومت محدود به يک دمکراسى، پيشرفتى است بسوى احترام حقيقى به افراد… ”
هنرى ديويد تورو(Henry David Thoreau )
مقاله نويس آمريکائى ( 1862- 1817)
از کتاب تمرد مدنى، 1846
گرچه کشورهاى مستقل مسئوليت اصلى را در به اجرا گذاشتن حقوق بشر شناخته شده بين المللى در حوزه قلمرو خود را دارند، ولى ديگر از محافظت هاى سکوت ديپلماتيکى برخوردار نيستند. درست بر عکس، تخطى کنندگان دائمى حقوق بشر بيشتر و بيشتر مى بايست در زير نورافکن رسوايى بين المللى که توسط گروههاى خصوصى و عمومى بحرکت در آمده اند عمل کنند. فعالان بين مليتى، جهانى، منطقه اى و ملى انبوهى از فشارها را اعمال کرده اند که تقريبأ براى کشورها غير ممکن است که از يک پاسخگويى عمومى براى تخطى شان از حقوق بشر اجتناب ورزند.
مسلمأ، بيشتر مکانيسم هاى جارى پاسخگويى، اساسأ بر قدرت افشاى عمومى و موشکافى تکيه دارد. ولى ارزش افشاى عمومى تخلفات و سعى در بى آبرو کردن کشورها به پيروى و اطاعت بيشتر را نبايد دست کم گرفت. حتى دولت هاى شرير نيز به شهرت و آبروى جهانى خود اهميت مى دهند. براى مثال، در اواخر دهه 1970 و اوايل دهه 1980، هيچ رژيم گناهکارترى از رژيم نظامى آرژانتين کوشش هاى ديپلماتيکى قابل توجهى در ممانعت و جلوگيرى از کميسيون حقوق بشر سازمان ملل بعمل نياورد.بعلاوه، برملاشدن اغلب حداقل به چندى از قرباينان اصلى کمک مى کند.
مهمترين اثر تمامى اين فعاليت حقوق بشر در سطح جهاني- – که بيشتر شفاهى است – - احتمالأ کمتر روى دست آوردهاى فورى آن بر روى قربانيان است تا اين حقيقت که روشها و انتظارات ملى و بين المللى در حال تغيير هستند. ايده حقوق بشر نيرويى اخلاقى و قدرتى محرک را در دنياى معاصر دارد که به سختى در مقابل آن مى توان مقاومت کرد. و همينطور که شهروندان بيشترى در اقصى نقاط دنيا به حقوق اعطا شده خود عليه دولت هايشان مى نگرند، تقاضا براى حقوق بشر مرتبأ باعث فرار ديکتاتورها و سقوط دولت هايشان مى شود.
شمشير هميشه پرقدرت تر از کلام است، لااقل در کوتاه مدت. ولى کار فعالين حقوق بشر، هر جايى که باشند، کار سنتى و شريف بيان حقيقت عدالت برقدرت است. ويکى از پرجرأت ترين درسهاى تاريخ بين المللى معاصر اين است که، بيش از آنچه که به اصطلاح واقع بين ها قبول دارند، حقيقت پيروز مى شود.

Wednesday, April 24, 2013

CHRISTIAN SERVICES BANNED IN TEHRAN TO MOURN FATIMA’S DEATH


CHRISTIAN SERVICES BANNED IN TEHRAN TO MOURN FATIMA’S DEATH


Christian leaders fear that this is yet another excuse by the Islamic authorities in pursuance of their long term policy of eventual close down of all Christian institution and Churches across the Islamic Republic.

Quoting Christian sources in Tehran, FCNN reports of the locked church doors on Sunday 14th Apr 2013.
A phone call from the office of the Iran’s Revolutionary Guard Intelligence Organization (a section of Supreme Leader of the Islamic Republic`s office), led to the cancellation of Sunday Services and closed doors.
A few days earlier one of the known agents of the Office of the Iran’s Revolutionary Guard Intelligence Organization  had called in and had “asked” the church elders of  Central Assembly of God Church in Tehran for voluntary closure of the church as, apparently 14th Apr. this year coincides with the supposed date of Fatima’s death in 623 AD
Fatima was the daughter of the prophet founder of Islam. [1]
Christian sources are of the opinion that it is but an excuse towards an eventual closure of  the churches in Iran, pointing out the fact that Iranian Churches have held Sunday services with due respect towards all religions and Shia’ traditions prevalent in the  country throughout the centuries., without any clash or difficulty, and ask: But what has happened now that the State Security organs of the Islamic Republic, and the Islamic Revolutionary Guards Corp, run by the Office of the Supreme Leader’s Household , as well as the troubled office of The Islamic President, have suddenly thought of this as an urgent problem to be dealt with by banning Christian services in Tehran and other big cities across the Islamic run country, and why is it a necessary part of Fatimah’s mourning rituals?
They fear that this is yet another excuse by the Islamic authorities in pursuance of their long term policy of eventual close down of all Christian institution and Churches across the Islamic Republic.
 Since the raid on The Church of “ Assembly of God Church ” in Ahvaz in 2011, the intensity and frequency of waves of atrocities against Christians and Churches across the country has only accelerate.
Permanent State Security minders stationed at churches in Esfahan and Shiraz, the better to control and intimidate the Christians and deter the seekers of The Truth of Lord Jesus, and forceful introduction of ID card inspections at church entrances; are but a sample of the measures that the Islamic authorities have seen fit to enforce against Christians in the Islamic Republic.
Forced closure of Church, blanket ban of Christian classes for the new converts, closing down of Bible Bookshop, a total ban on the sale of The Holy Bible, ban of Persian language Friday Church services, and repeated recall of Church leaders, Pastors and believers to State Security barracks ; are all part  of the Islamic Regime’s concerted efforts to take over control of the churches and deliver an Islamized version of Christianity to prove their already decided outcome to the uninitiated, in the guise of a “Christian message”.
Christian leaders have consistently  objected to these destructive policies of the Islamic Regime, and are worried that these policies of the Ahmadi Nejad’s government are all signs of the regime’s long-declared determination of “cleansing” the Islamic country of Christianity, a policy proposed by “People’s President” Ahmadi Nejad during his election campaign some eight years ago.
The very “People’s President” whose personal and political corruption is now so apparent that even the Supreme Leader of the Islamic Regime, has had to distance himself from him.
A difficult task for the aging ayatollah, which had to personally interfere in the election results on behalf of Ahmadi Nejad, after the fiasco of presidential election in 2009.  


[1] There are conflicting reports of the her death; whereas majority of sources believe her death was of natural causes,  Shia’a sources have claimed that she died of injuries sustained from a severe beating she received from the 2nd  caliph, Omar.
With complete lack of irony, they never explain how her brave and fearless husband, whose title in Arabic means “The Sword of Islam”, stood by and did precisely nothing to protect is beloved wife; and then kept quiet for the rest of his life through the assassination of Omar, death of the 3rd Caliph, Othman, his 5 years of strife ridden caliphate, and unto his own assassination by a disillusioned follower some thirty years after the death of Fatimah.

AMERICAN - IRANIAN PASTOR IMPRISONED IN IRAN TO GO ON TRIAL NEXT WEEK


AMERICAN - IRANIAN PASTOR IMPRISONED IN IRAN TO GO ON TRIAL NEXT WEEK


Abedini’s attorney told advocacy group American Center for Law and Justice that most of the charges against Abedini are indecipherable except for one that stems from the year 2000, when he converted from Islam to Christianity.

FCNN - Fox News, Couple hours ago reported; An American pastor currently imprisoned in his native Iran because of his Christian faith will go on trial next week before a judge known for meting out harsh sentences.
Saeed Abedini, will go before one of Iran’s most notorious “hanging judges” on Jan. 21 on charges of compromising national security. Court documents indicate that the charges are directly related to Abedini’s work starting a house church movement, and his supporters say it is a clear case of a Christian being punished for his beliefs.
Abedini’s attorney told advocacy group American Center for Law and Justice that most of the charges against Abedini are indecipherable except for one that stems from the year 2000, when he converted from Islam to Christianity. Saeed Abedini has been imprisoned since September, when he returned to Iran to visit family. In a letter written to his wife just days ago, Abedini said his captors have tortured him and given him mixed signals about his fate.
“This is the process in my life today: one day I am told I will be freed and allowed to see my kids on Christmas (which was a lie) and the next day I am told I will hang for my faith in Jesus,” Abedini said in the letter. “One day there are intense pains after beatings in interrogations, the next day they are nice to you and offer you candy.”
Abedini, 32, became a U.S. citizen in 2010 when he married his American wife, Naghmeh Abedini. Two years earlier he had become an ordained minister.
The Iranian government does not recognize his American citizenship, though it had enabled him to travel freely between both countries until this past summer. That's when he was pulled off a bus and placed under house arrest, according to his supporters.

شکنجه سعید عابدینی در زندان و درخواست جامعه مسیحی ایران


شکنجه سعید عابدینی در زندان و درخواست جامعه مسیحی ایران


همسر این نوکیش مسیحی ایرانی – آمریکائی می گوید که او را در زندان مرتب کتک می زنند. تا جائی که او دچار خونریزی داخلی شده است. مسیحیان ایران خواستار تشکیل یک هیئت حقیقت یاب بی طرف برای بررسی این موضوع هستند.

اکنون نزدیک هفت ماه از بازداشت و زندانی کردن سعید عابدینی نوکیش مسیحی ایرانی ساکن آمریکا می گذرد. او که در دادگاه انقلاب اسلامی به 8 سال زندان به جرم تلاش برای تشکل کلیساهای خانگی متهم شده، از دادگاه تجدید نظر تهران تقاضای فرجام کرده است و منتظر صدور رای آن دادگاه می باشد.
به گزارش شبکه خبر مسیحیان فارسی زبان، این هفته مصاحبه ای با نغمه عابدینی همسر سعید که مقیم آمریکا می باشد  در رادیو فردا منتشر شد که بسیار تکان دهنده بود. در این مصاحبه خانم عابدینی گفت:
بعد از اينکه چند پزشک تاييد و بررسی کرده بودند، قبل ازعيد  آنها گفته بودند که سعيد بايد برود بيمارستان خصوصی برای درمان خونريزی داخليش. این خونریزی  به خاطر ضرباتی  که در زندان از طريق بازجوها و مسئولان زندان  به او وارد شده بود اتفاق افتاد. پزشکان گفته بودند بايد حتما رسيدگی شود. هفته پيش شنيديم او را به  بيمارستان برده اند. فکر می‌کنم  بیمارستان مدرس.  ولی متاسفانه رسيدگی نشد و همان روز اتفاقا  به سعيد ضربات بيشتر وارد کردند. او را دوباره زدند. مخصوصا به قسمت شکم و معده و جايی که خونريزيش حتی بدتر شده و غش می‌کند و می‌افتد.  حالا وضعيت پزشکی‌اش بدتر شده و بهش گفته‌اند که تا کاغذها بررسی شود و دوباره بخواهند اقدام کنند برای بيمارستان شايد تا دو ماه ديگر طول بکشد
نغمه عابدینی گفته است که این اطلاعات را خانواده سعید که هرهفته به ملاقات او در اوین می روند برایش نقل کرده اند. او همچنین درباره سخت تر شدن شرایط برای مسیحیان ایران در سالهای اخیر به رادیو فردا گفته است:
سعيد و من در زمان ریاست جمهوری خاتمی که من ايران بودم با هم آشنا شديم و حتی ما ازدواجمان ازدواج رسمی مسيحی بود. يعنی دولت  ايران آن موقع رفتارش نسبت به مسيحيت خيلی بازتر بود و من و سعيد در کليسای ساختمانی ازدواج کرديم. به شکل قانونی و با تاييد دولت. دولت زير عقد نامه رسمی  ما  نوشت که مسيحی هستیم. در واقع تاييد کرد که من و سعيد از اسلام برگشتيم به مسيحيت واین مسئله اوکی بود آن زمان.‌ حتی آن زمان سعيد  کلیسای خانگی خود را شروع کرد و زير نظر کليسای ساختمانی. دولت جمهوری اسلامی آن زمان تاييد کرده بود که کليساهای خانگی شروع شدند و دولت در جريان بود.وقتی احمدی‌نژاد رييس جمهور شد چند ماهی نگذشت متوجه شديم که محدودیتها  شروع شده است. چه در مورد مسيحيت و چه درباره مذاهب ديگر خيلی برخوردها جدی‌تر شده بود. من و سعيد آن موقع از ايران آمديم بيرون. و جديدا که باز برگشتيم، ديگر از کليساهای خانگی حرکتی نبود.
سعید عابدینی، در نامه‌ای که چند هفته پیش نوشته بود و محتوای آن در دنیای مجازی منتشر شد، اظهار کرده بود که در زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و به خاطر باور دینی‌اش به او اجازه درمان نیز داده نشده است.سعید عابدینی در نامه‌ای که از زندان برای همسرش فرستاده، نوشته است که طوری در زندان کتک خورده که اجزای صورتش ورم کرده‌اند. به او می گویند به این خاطر که او یک "مسیحی نجس"  است او را می زنند و اجازه درمان هم به او نمی دهند.
با توجه به ادعاهای این زن نوکیش مسیحی درباره همسر زندانیش و محتوای نامه سعید، نوکیشان مسیحی ایرانی در دو روز گذشته در شبکه های اجتماعی و اجتماعات کلیسائی خواستار تشکیل یک هیئت حقیقت یاب بی طرف برای بررسی شکنجه و آزار سعید عابدینی زندانی عقیدتی مسیحی در زندان اوین شده اند.
آنها معتقدند که بازداشت، اتهامات، دادگاه ، روند قضائی پرونده و حکم سنگینی که به این نوکیش مسیحی  داده شده از ابتدا اساسا غیر قانونی بوده است. چون بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی  مسیحیت یکی از ادیان رسمی کشور است.
 از طرف دیگر مطابق  اعلامیه جهانی حقوق بشر که ایران از امضا کنندگان آن بوده،  تشکیل اجتماعات مذهبی و جلسات پرستشی مطابق اعتقادات دینی هرشخص برای او آزاد است و از حقوق اولیه انسانیش شمرده می شود. جمهوری اسلامی ملزم به رعایت این اصل از معاهده جهانی حقوق بشر می باشد.

گرایشهای اسلامی تبدیل به رفتار مجرمانه می شوند


گرایشهای اسلامی تبدیل به رفتار مجرمانه می شوند


بررسی آنچه تا کنون راجع به زندگی دو مظنون چچنی بمب گذاری گفته شده نشان می دهد که تیمور لنگ و برادرش قربانی  تناقض بزرگی بین سنتهای اسلامی خانواده و تمایل به زندگی طبیعی شده اند.

انفجار دو بمب در یک مسابقه سنتی دو ماراتن شهر بوستون در ایالات متحده و کشته شدن سه نفر و زخمی شدن ۱۷۶ نفر، جدا از مسائل سیاسی دارای حاشیه های متعددی بود که باید مورد بررسی قرار گیرند.
پس از دو روز اف بی آی مظنونان را شناسائی کرد.آنها دو برادر مسلمان  چچنی تبار تبعه آمریکا بودند. یک روز بعد  پلیس به آنها دست یافت. با ایشان درگیر شد. یک پلیس و یکی از دو مظنون کشته شدند. یکی دیگر فراری بود. اکنون با دستگیری نفر دوم که به شدت مجروح است سوالهای زیادی مطرح می باشد.
دویچه وله نوشت؛ یکی از بمب‌گذاران احتمالی در ماراتون بوستون برای پلیس فدرال آمریکا(اف‌بی‌آی) چهره ناشناخته‌ای نبوده و در سال ۲۰۱۱ به "درخواست یک دولت خارجی" مورد بازپرسی قرار گرفته بود.
به گزارش اشپیگل آنلاین، در اطلاعیه‌ای که شامگاه جمعه (۱۹ آوریل/۳۰ فروردین) از سوی مقامات آمریکایی منتشر شد، آمده است  که تیمور لنگ سارنایف ۲۶ ساله در سال ۲۰۱۱ از طرف اف‌بی‌آی مورد بازپرسی قرار گرفته بود. علت این بازپرسی "درخواست یک دولت خارجی" ذکر شده است.
بر طبق آن درخواست  تیمور لنگ سارنایف "هوادار یک اسلام رادیکال" بوده و آماده می‌شده تا خاک ایالات متحده آمریکا را ترک کند و به سازمان‌های زیرزمینی بپیوندد. به گفته اف‌بی‌آی  بازپرسی از سارنایف و خانواده‌اش و نیز کنترل گذرنامه و ارتباطات اینترنتی و تماس‌های شخصی وی در آن زمان نشانه‌ای از "فعالیت‌های تروریستی" به دست نداده است.

اظهارات والدین
به گزارش فرستنده آمریکایی "سی‌ان‌ان" والدین این دو برادر گفته‌اند که مقامات پلیس فدرال آمریکا از هر دو برادر بازپرسی کرده‌اند. انزور سارنایف پدر خانواده گفته است که ماموران پلیس فدرال به فرزندانش گفته‌اند که اف‌بی‌آی می‌داند "آنان چه می‌خوانند، چه می‌نوشند، چه می‌خورند و به کجا می‌روند". وی افزوده، ماموران گفته‌اند که این یک بازپرسی عادی‌ست تا از بمب‌گذاری در بوستون جلوگیری شود.

همچنین به گزارش "سی‌ان‌ان" زبیده سارنایف مادر این دو تن به روزنامه "راشیا تودی" گفته است که اف‌بی‌آی پسرش تیمور لنگ را از سه تا پنج سال پیش به این سو تحت نظر داشته و می‌دانسته او چه می‌کند و از کدام سایت‌های اینترنتی دیدن می‌کند. به گفته وی، اف‌بی‌آی از پسرش می‌ترسیده، چون او "یک رهبر بوده و می‌دانسته چگونه از خود دفاع کند و همواره درباره اسلام سخن می‌گفته است".

والدین این دو برادر چچنی هستند و ظاهرا نخست از آسیای مرکزی به قزاقستان و سپس به قرقیزستان گریخته‌اند. هر چند از ظاهر آنها حمایت از گروههای تندرو خوانده نمی شود. ولی آشکارا دارای اعتقادات اسلامی محکمی هستند. این خانواده سرانجام در سال ۲۰۰۱ به داغستان محل اقامت کنونی پدر و مادر این دو برادر نقل مکان کرده‌اند. والدین تاکید کرده‌اند که فرزندانشان بیگناه هستند و بازی خورده‌اند.
اطلاعات بیشتر در مورد دو برادر

در این میان جزئیات اطلاعات در مورد این دو برادر بطور منظم دقیق‌تر می‌شود. به گزارش "واشنگتن پست" تیمور لنگ سارنایف مدت کوتاهی پس از ورود به خاک آمریکا به ورزش مشت‌زنی روی می‌آورد و به مسابقات ملی "گولدن گلاوز" در سالت‌لیک سیتی راه می‌یابد. دوستانش گفته‌اند که او ورزشکاری با روحیه پرخاشجویانه بوده است.

تیمور لنگ با زن ۲۳ ساله‌ای به نام کاترین راسل از رودآیلند که با او در کالج بوستون آشنا شده ازدواج کرده و از او صاحب دختری شده است.  خانواده کاترین در یک موضعگیری کتبی مراتب شوک و شگفتی خود را از حوادث اخیر اعلام کرده و گفته که "تیمور لنگ واقعی را نمی‌شناخته است".یک همسایه به "واشنگتن پست" گفته است که کاترین در دوره کالج بشدت تغییر کرده و به هنگام دیدار از خانواده موهای سر خود را می‌پوشانده و لباس‌های بلند می‌پوشیده است.

طبق گزارش‌ها برادر کوچک‌تر "جوهر سارنایف"  در سال ۲۰۱۱ دبیرستان را به پایان رسانده است. او کاپیتن کشتی کچ مدرسه خود بوده است. جوهر می‌خواسته دندانپزشک شود و به ورزش اسکیت علاقه زیادی نشان می‌داده است.
یکی از همسایگان به "واشنگتن پست" گفته که جوهر سارنایف را در شب پیش از انفجارهای بوستون در حال اسکیت دیده و مهارت او را ستوده و به او تبریک گفته است.
خواهر تیمورلنگ و جوهر در آمریکا با یک مرد غیر مسلمان ازدواج کرده است. او می گوید سالهاست به خاط ازدواج با یک مرد غیر مسلمان توسط پدر و مادر و برادرش طرد شده است. او می گوید پدر و مادر از برادرانش خواسته بودند که با او ارتباطی نداشته باشند.
همه این واقعیتها نشان می دهد که داشتن عقاید افراط گرایانه مذهبی حتی به شکل غیر سیاسی  تا چه حد خطرناک هستند و به راحتی می توانند یک انسان عادی را قدم به قدم تبدیل به یک قاتل بی رحم یکنند.
وقتی پازل زندگی این دو برادر را کنار هم می گذاریم می بینیم که که تیمور لنگ و برادرش قربانی  تناقض بزرگی بین سنتهای اسلامی خانواده و تمایل به زندگی طبیعی شده اند. گرایشهای اسلامی به خاطر ماهیتشان  که شیوه ای نفی کننده دارند بالقوه قدرت تبدیل شدن به فعالیتای تروریستی را دارند. اساس ایدئولوژی اسلام بر نفی و نابودی است. بر اساس آن یک فرد برای اینکه مسلمان واقعی بشود باید جهان پیرامون خود را نفی کند و بسیاری از چیزها را دشمن خود و دینش بداند.
چنین است که دو جوان دارای روحیه ورزشکاری و بزرگ شده در یک جامعه پیشرفته به آسانی می توانند شکار چند سایت اینترنتی تندروهای پیرو اسلام سیاسی بشوند و ضمن اینکه آینده خود را خراب می کنند، تبدیل به قاتلان خطرناکی می شوند که برای آزار بیشتر مردم مورد خشمشان در بمب شیطانی خود مقدار زیادی میخ و ساچمه می ریزند تا هرچه بیشتر به انسانها آسیب برسانند.

Monday, April 22, 2013

مسیحیت در ایران باستان ( بخش دوم )


مسیحیت در ایران باستان ( بخش دوم ) - دکتر بزرگمهر وزیری
اواخر دوران شاهنشاهی ساسانی از بسیاری جهات قابل توجه است. جامعۀ ایرانی در آن زمان به راستی آکنده از تضادها و چالش های بزرگ بود. ثروت و قدرت بیکران امپراتوری از یک سو مایۀ آزمندی و حسادت کشورهای همسایه بود و از سوی دیگر اختلاف طبقاتی بسیار شدید در درون جامعۀ ایرانی ، نفوذ و قدرت بی حساب موبدان زرتشتی و حضور مکتب های گوناگون فلسفی و باورهای دینی دیگر که خواهان دگرگون کردن جامعۀ به شدت طبقاتی و متعصب ایران بود ، جامعۀ ایرانی را از درون شکننده کرده بود. ولی هرگونه دگرگونی و نوآوری که نفوذ موبدان و اربابان بزرگ را تهدید می کرد. با خشونت بسیار سرکوب می شد و برای دستیابی به این منظور ، موبدان و مالکان بزرگ حتی از به چالش کشیدن قدرت شاهنشاه نیز خودداری نمی کردند. زد و بند های درباری و فساد فزایندۀ درون دربار و دستگاه اشرافی همه و همه نشانه های یک امپراتوری بزرگ و بیمار بود.
واقعیت این است که شماری از پادشاهان ساسانی همچون یزدگرد یکم و قباد به لزوم انجام اصلاحات بنیادی در جامعۀ ایرانی پی برده بودند ولی نفوذ بیش از اندارۀ مالکان بزرک و همچنین موبدان و هیربدان که خود نیز در شمار مالکان بزرگ بودند مانع از انجام این اصلاحات می شد. و سرانجام نیز همین کارشکنی ها زمینۀ تاریخی برای شکست ایرانیان از عرب ها را فراهم کرد.
هرمزد چهارم فرزند انوشیروان و پدر خسروپرویز به مسیحیان نسطوری توجه ویژه ای داشت و گویا این سبب شده بود تا موبدان و هیربدان زرتشتی از وی برنجند . نزدیکی روابط هرمزد چهارم با مسیحیان تا انجا پیش رفت که وی در سال 585 میلادی اجازه داد تا شورای اسقف ها ی مسیحی در ایران برگزار شود و از این روست که پذیرۀ پایانی این شورا از هرمزد چهارم به عنوان شاهنشاهی نیکوکار ، پیروزمند ، آشتی پذیر و انسان دوست نام می برد . شاید ماجرای زهردادن به موبدان موبد که در شاهنامه آمده و در زیر به آن اشاره خواهیم کرد ، نشانۀ ترس هرمزد از نفوذ فزاینده روحانیون زرتشتی بوده است .
در شاهنامه آمده است که هرمزد نسبت به موبدان موبد بدگمان می شود و از این رو تصمیم می گیرد تا با خوراندن زهر او را از میان بردارد. چون موبدان موبد به پیشگاه هرمزد بار می یابد ، هرمزد او را مورد محبت قرار می دهد و می گوید تا از خوراکی که فرهم است ، بخورد . موبد که نسبت به شاه بدگمان است ، بهانه می آورد که سیر است و خوراک خورده است . هرمزد پافشاری کرده و با دست خود لقمه ای گرفته و می گوید دلم را نشکن و این لقمه را بخور .
چو آن کاسۀ زهر پیش آورید
نگه کرد موبد ، بدان بنگرید
بدان بیگمان دل پاک اوی
که زهر است بر کاسه تریاک اوی
چو هرمز نگه کرد لب را ببست
بدان کاسۀ زهر یازید دست
بدان سان که شاهان نوازش کنند
بدان بندگان نیز نازش کنند
چو یازید دست گرامی به خوان
از آن کاسه برداشت ، مغز استخوان
به موبد چنین گفت کای پاک مغز
تو را کردم این لقمۀ خوب و نغز
دهان باز کن تا خوری زین خورش
ازین پس چنین بایدت پرورش
بدو گفت موبد ، به جان و سرت
که جاوید بادا سر و افسرت
کزین نوشه خوردن نفرمائیم
به سیری رسیدم ، نیافزائیم
بدو گفت هرمز ، به خورشید و ماه
به پاکی روان جهاندار شاه
که بستانی این نوشه زانگشت من
بدین آرزو نشکنی پشت من
بدو گفت موبد که فرمان شاه
بیامد ، نماند مرا رای و راه
موبدان موبد در می یابد که چاره ای جز خوردن خوراک ندارد ، در حالی که می داند هرمزد در صدد زهر دادن به اوست . پس خوراک را می خورد و با تن زار و پیچان به خانه می رود و پادزهر می خواهد. از سوی دیگر هرمزد ، کسی را می فرستد تا از اثر زهر در موبد اطمینان یابد. موبد که فرستاده را می بیند ، اشک از دیدگانش روان می شود و به او می گوید که به هرمزد پیام دهد که بخت از او خواهد برگشت . در جهان بازپسین ، آن زمان که به طور برابر در پیشگاه داوری خداوند قرار گیریم ، من داد خود را از خدا خواهم گرفت . آنگاه می افزاید از این پس آسوده نخواهی خفت و سزای بدی را بدی خواه دید. فرستاده گریان به پیشگاه هرمزد باز می گردد و آنچه را که شنیده بود بازگو می کند . هرمزد از کار خویش پشیمان می شود ولی کار از کار گذشته و موبدان موبد می میرد. هرمزد پس از آن به خون ریزی های بیشتر دست می زند و بزرگانی را می کشد . پس از چند سال با خواندن پندی از پدرش ، به خود می آید و از خون ریزی دست بر می دارد. به هر حال دوران هرمزد چهارم ، دورانی سخت است . به روایت شاهنامه، مادر هرمزد چهارم دختر پادشاه چین است و یکی از سرداران ایران به نام بهرام آذرمهان که به فرمان هرمزد کشته می شود . این موضوع را پیش از کشته شده به وی یادآور می گردد.
بدو گفت بهرام ، کای ترک زاد
به خون ریختن تا نباشی تو شاد
تو خاقان نژادی ، نه از کیقباد
که کسری تو را تاج بر سر نهاد
آن چنان که در تاریخ طبری آمده ، سلوك هرمزد با مسيحيان و سختگيرى او با اشراف و روحانيان موجب شد كه هيربدان؛ يعنى روحانيان زر ت شتى، نامه اى به هرمزد نوشتند و از او خواستند كه به ترسايان بتازد، هرمز د نوشت: چنان كه تخت پادشاهى ما تنها به دو پايه پيشين و بى دو پايه پسين باز نايستد، پادشاهى ما نيز با تباه ساختن ترسايان و پيروان كيش هاى ديگر به جز كيش ما، استوار و پايدار نباشد. پس دست از ترسايان كوتاه كنيد و ب ه كارهاى نيك روى آوريد تا ترسايان و پيروان كيش هاى ديگر آن را ببينند و شما را بر آن بستايند و از جان، هواخواه كيش شما باشند.
بر پایۀ قوانین ایران زمان ساسانی کیفر بیرون شدن از آئین مزدائی (زرتشتی) مرگ بود. درست مانند آنچه که امروز در اسلام برقرار است . واژه هائی چون " مفسد فی الارض" و " محارب با خدا "که امروز در رژیم اسلامی به کار می رود ترجمۀ دقیق" آلوده کنندۀ زمین" و " جنگ کننده با اهورامزدا" است که از دوران ساسانی وام گرفته شده است .
سرانجام کار هرمزد آن است که سپاهیان از وی بر می گردند و دو تن از فرماندهان وی به نام گُستَهم و بندوی او را کور می کنند.
چو تاج از سر شاه برداشتند
ز تختش نگونسار برکاشتند
نهادند پس داغ بر چشم شاه
شد آنگاه چون شمع رخشان سیاه
ورا همچنین زنده بگذاشتند
ز گنج آنچه بُد ، پاک برداشتند.
گستهم و بندوی سپس به خسروپرویز پسر هرمزد پیغام می دهند که ستمگری هرمزد سبب شورش و نافرمانی ما شد . اگر تو پیمان بندی که با دادگری و انصاف پادشاهی کنی . ما فرمان تو را پذیرائیم . خسرو پیمان می بندد که روشی دیگر پیش گیرد و از ستمگری های پدر پوزش می خواهد.
شخصیت خسرو پرویز از بسیاری جهات یک قابل توجه و بررسی است. پادشاهی که زندگی او از شکست ها و پیروزی های بزرگ آکنده بود . در اوج پیروزی های نظامی خسروپرویز ، مرزهای شاهنشاهی ایران ، حتی از دوران هخامنشیان نیز فراتر رفت . از سوی دیگر زندگی افسانه ای او ، ماجراهای عشقی و ماجراجوئی های نظامی او که پس از گذشت سده ها هنوز اندیشۀ شاعری چون نظامی گنجوی را به خود مشغول می دارد تا مثنوی عاشقانه خسرو شیرین را بسراید.
بسیاری از تاریخ نویسان نوشته اند که خسروپرویز به آئین ترسایان گرایش داشته و حتی برخی اورا مسیحی دانسته اند ولی گروهی دیگر این ادعا را رد کرده اند ، فردوسی نیز مسیحی شدن خسرپرویز را درست نمی داند . واقعیت این است که حتی اگر خسروپرویز در دل خود نیز مسیحی بود ، به عنوان شاهنشاه ایران نمی توانست آن را بر زبان بیاورد.
نمائی از طاق بستان در کرمانشاه . در بخش بالائی تصویر خسرپرویز در میانه دیده می شود . در بخش زیرین ، خسرپرویز سوار بر اسب و با زره و سپر و نیزه نشان داده شده است.
داستان دو همسر مسیحی خسروپرویز ، یعنی شیرین و مریم دختر موریس قیصر روم نیز بخش هائی از تاریخ ایران در بر گرفته است . اگرچه برخی تاریخ نویسان این دو یعنی شیرین و مریم را یک تن می دانند. ولی در داستان های ایرانی ، شیرین برادرزادۀ �مهین بانو� شهبانوی ارمنستان است و مریم دختر قیصر روم.
خسروپرویز در آغاز پادشاهی خویش از سوی سردارانی چون بهرام چوبینه به چالش کشیده می شود. بهرام چوبینه از نژاد اشکانیان، سرداری بزرگ است که پس از تحقیر از سوی هرمزد و شورش بر علیه او، در زمان خسروپرویز نه‌ماهی بر تخت سلطنت می‌نشیند، تا اینکه خسرو قیصر روم � موریس� را به کمک می‌طلبد و با یاری گرفتن از وی پادشاهی از دست رفته را بازمی‌یابد. بهرام چوبینه به چین پناهنده شده و پس از چندسالی در آنجا کشته می‌شود
در روند پناهنده شدن خسروپرویز به روم ، شاهنامه فردوسی آگاهی های بسیاری از رواج آئین مسیح در ایران در دسترس خواننده قرار می دهد. فردوسی شرح می دهد که چگونه خسرو به یک پرستشگاه مسیحی می رسد که آن را � یزدان سرای� می خواند ، در این یزدان سرای ، سِکوبا (اسقف) و مطران به خسروپرویز خوشامد می گویند . آنها به وی می گویند که خوراکی جز فطیر و ترۀ جویباران ( احتمالاً همان بولاغ اوتی یا آب تره است ) نداریم . خسرو و همراهانش از اسب پیاده می شوند و همراه با سکوبا و مطران بر سر سفره می نشینند . خسرو به رسم زرتشتیان نیایش پیش از غذا خوردن (باژ) را به جای می آورد و سپس از سکوبا می پرسد آیا شراب دارد یا نه ؟ سکوبا می گوید شراب خرما داریم که در تابستان آن را انداخته ایم و اکنون سرخ رنگ و آماده است. خسروپرویز سه جام می همراه با نان کشکین می خورد و به خواب می رود. این رویداد نشان می دهد که روابط خسروپرویز با مسیحیان و همچنین مسیحیان با او بسیار صمیمانه و بی تعصب بوده است . همین ماجرا از زبان فردوسی می خوانیم:
چو بهرام رفت اندر ایوان شاه
گزین کرد از آن لشگر کینه خواه
زره دار و شمشیرزن شش هزار
بِدان تا شوند از پس شهریار
چنین لشگر نامبردار و گُرد
به بهرام پور سیاوش سپرد
وز آن روی خسرو بیابان گرفت
همی از بَد دشمنان جان گرفت
چنین تا به پیش رباطی رسید
سرتیغ دیوار او ناپدید
کجا خواندندیش یزدان سرای
پرستشگهی بود فرخنده جای
نشستنگه سوگواران بدی
بدو در سِکوبا و مطران شدی
چنین گفت خسرو به یزدان پرست
که از خوردنی چیست ایدر به دست
سکوبا بدو گفت کای نامدار
فطیرست با ترّۀ جویبار
گر ایدون که شاید بدین سان خورش
مبادت جز از توشه این پرورش
ز اسب اندر آمد سبک شهریار
همان آن که بودند با او سوار
جهانجوی با این دو خسروپرست
گرفت از پی باژ ، بَرسُم به دست
نشستند بر نرم ریگ کبود
به اِشتاب خوردند آنچه که بود
چنین گفت پس با سکوبا که مِی
نداری تو ای پیر فرخنده پی
بدو گفت ما می ز خرما کنیم
به تَمّوز هنگام گرما کنیم
کنون هست لختی چو روشن گلاب
به سرخی چو بیجاده در آفتاب
هم آنگه بیاورد جامی نبید
که شد رنگ خورشید زو ناپدید
بخورد آن زمان خسرو از می سه جام
می و نان کشکین که دارد بنام
چو مغزش شد از بادۀ سرخ گرم
به ناگه بخفت از بر ریگ نرم

سپاهیان بهرام چوبینه به دنبال خسروپرویز می آیند و پس از ماجراهای بسیار ، خسرو می گریزد . در جریان پناهندگی خسرو ، به روم ، راهبان مسیحی بارها او را یاری می دهند . در راه به شهری می رسد به نام �اوریغ� ، در بیراهه ، دیری را می بیند و آواز راهبان را می شنود . خود را به دیر می رساند و بی آن که خود را بشناساند ، راهب مسیحی به او می گوید تو بی گمان خسرو هستی . خسرپرویز می گوید من یکی از سربازان سپاه ایران هستم، پیامی دارم که باید به نزد قیصر برم ، به من بگوی که آیا این رفتن من به نیک فرجامی خواهد بود ؟ راهب مسیحی به او می گوید: در دین تو دروغگوئی روا نیست . تو رنج بسیار برده ای و از یکی از بندگان خود گریخته ای . خسروپرویز در شگفت شده و از راهب پوزش می خواهد . راهب به وی می گوید : از آمدنت شاد و گستاخ باش ، یزدان تو را بی نیاز خواهد کرد. قیصر به تو سپاه خواهد داد و دخترش را نیز به زنی خواهی گرفت و دشمن خود را نیز شکست خواهی داد. شرح ماجرا را از زبان فردوسی می خوانیم :

که �اوریغ� بُد نام آن شارسان
بدو در چلیپا و بیمارسان
به بیراه پیدا یکی دِیر بود
جهانجوی آواز راهب شنود
به نزدیک دیر آمد آواز داد
که کردار تو جز پرستش مباد
گر از دِیر دیرینه آئی فرود
ز نیکی دهش باد بر تو درود
پرستنده چون دید ، بردش نماز
سخن گفت با او زمانی دراز
بدو گفت : خسرو توئی بیگمان
ز تخت پدر گشته ناشادمان
ز دست یکی بدکنش بنده ای
پلید و مَنشفَش پرستنده ای
چو گفتار راهب بی اندازه گشت
دل خسرو از مهر او تازه گشت
ز گفتار او در شگفتی بماند
برو بر جهان آفرین را بخواند
ز پشت سَمندش بیازید دست
بپرسیدن مرد یزدان پرست
یکی آزمون را بدو گفت شاه
که من کهتری ام ز ایران سپاه
پیامی همی نزد قیصر برم
چو پاسخ دهد نزد مهتر برم
گر این رفتن من همایون بُوَد
نگه کن که فرجام من چون بُوَد
بدو گفت راهب که چونین مگوی
تو شاهی مکن، خویشتن شاه جوی
چو دیدمت گفتم سراسر سخن
مرا هر زمان آزمایش مکن
نباید دروغ ایچ گفت در دین تو
نه کژّی بُوَد راه و آئین تو
بسی رنج بردی و آویختی
سرانجام از آن بنده بگریختی
زگفتار او ماند خسرو در شگفت
چو شرم آمدش ، پوزش اندرگرفت
بدو گفت راهب که پوزش مکن
بپرس از من از بودنی ها سخن
بدین آمدن شاد و گستاخ باش
جهان را یکی بارور شاخ باش
که یزدان تو را بی نیازی دهد
بلند اختر و سرفرازی دهد
ز قیصر بیابی سَلیح و سپاه
یکی دختری از در تاج و گاه
چو با بندگان کارزارت بُوَد
جهاندار بیدار یارت بُوَد